محاصره خیابان سیدنی
فهرست مطالب
هیچ جای دنیا به اندازه قتل هایش به اندازه شرق لندن معروف نیست. جک چاکدهنده، کریها، قتلهای بزرگراه راتکلیف در سال 1811 همگی پروندههایی برای آگاهان جنایت هستند. قتل هاوندسدیچ و محاصره خیابان سیدنی که سه افسر پلیس را کشته و سه افسر پلیس را به شدت مجروح کرد.
هاوندسدیچ یک گذرگاه طولانی است که از بیشاپسگیت تا خیابان آلدگیت بالا کشیده شده است. واقع در 120 Houndsditch یک تجارت وارداتی بود که توسط شخصی به نام Max Weil اداره می شد. در شب 16 دسامبر 1910 ویل به شماره 120 رسید تا خواهر و خدمتکارشان را در حالت آشفته پیدا کند. آنها می توانستند صداهایی را از جواهرفروشی مجاور به شماره 119 بشنوند که حاکی از آن بود که شخصی در حال تلاش برای نفوذ از پشت محل است.
شماره 119 روی یک خانه مسکونی در 11 ساختمان صرافی قرار داشت. ویل تصمیم گرفت پلیس را از نفوذ احتمالی جواهر فروشان از ساختمان های Exchange آگاه کند. او در گوشه ای به سمت ایستگاه پلیس بیشاپسگیت رفت و با پاسبان پایپر که در شماره 11 را زد، بازگشت. پایپر مکالمه کوتاه و رضایت بخشی با مردی داشت که در را باز کرد و سپس آنجا را ترک کرد. اکنون شک او کاملا برانگیخته شده است تا کمک کند. .
پایپر با سه گروهبان و پنج پاسبان دیگر بازگشت. یکی ازگروهبان ها، بنتلی، دوباره در زدند. همان مردی که با پایپر صحبت کرده بود جواب داد. پس از مکالمه کوتاه دیگری، مرد سعی کرد در را روی صورت بنتلی ببندد. با این حال، گروهبان هیچ کدام از این ها را نداشت و به شماره 11 رفت.
همه جهنم فوران کرد. بنتلی با دو گلوله به گردن او برخورد کرد. او بهت زده و در حال مرگ از در به عقب برگشت. گروهبان برایانت که پشت سر او ایستاده بود، اکنون تفنگ را دید که به سمت او می چرخید. تیرهای بیشتری به صدا درآمد و به سینه و بازوی برایانت اصابت کرد. پاسبانی به نام وودهامز به کمک او دوید تا گلوله ای در ران او بیفتد.
هر دو برایانت و وودهامز از جراحات خود جان سالم به در بردند اما از نیروی پلیس خارج شدند. گروهبان تاکر چندان خوش شانس نبود. او توسط مردی که در درگاه شماره 11 ظاهر شد، دو گلوله، از ناحیه قلب و باسن، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. تاکر در حال مرگ سقوط کرد.
قاتل او اکنون در حال فرار از ساختمان و به دنبال آن حداقل دو مرد دیگر و یک زن در حالی که آنها به دنبال فرار بودند، افسر دیگری به نام پاسبان چوات از تاریکی به سمت آنها بلند شد و با یکی از مردان دست و پنجه نرم کرد که با شلیک چهار گلوله به پای او پاسخ داد. یکی دیگر از باند پشت چوات آمد و دو گلوله به پشت او زد. چوات افتاد و مردی را که با خود گرفته بود به پایین کشید. یکی از اعضای سوم باند اکنون به سمت چوات شلیک کرد اما مردی را که در دست داشت و در آن زمان بود، زدگروههای او چوات را در حال مرگ روی پیادهرو ترک کردند.
پلیسهای کشته شده از نیروهای شهر لندن بودند، اما در قلب ایست اند، قلمرو پلیس متروپولیتن، گروه قتل فرار کردند.
مردی که به اشتباه توسط همپیمانانش مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود، روز بعد بر اثر جراحات گلولهاش در اقامتگاهش جسد پیدا کرد. نام او جورج گاردشتاین بود، و اگرچه این هویت واقعی او نبود، اما معلوم شد که او بالفعل رهبر باند، گروهی از آنارشیست های لتونی است که خود را "Leesma" به معنی شعله می نامیدند. آنها یک گروه کوچک بودند، حدود سیزده نفر، از جمله دو زن. اگرچه ظاهراً آنارشیست هستند، اما تحقیقات بعدی آنها را به عنوان "مصادره کننده" معرفی کرده است که برای تامین مالی لنین و جنبش بلشویکی او دست به سرقت می زنند. پس از انقلاب روسیه، یکی از اعضای لیسما، یاکوب پیترز، قرار بود دومین فرماندهی چکا، پلیس مخوف بلشویکی شود. برخی از مورخان مدرن معتقدند که این پیترز بود که تیراندازی کرد که بنتلی، تاکر و چوت را کشت و برایانت مجروح شد.
نیروهای پلیس متروپولیتن و سیتی عملیات مشترکی را برای تعقیب آنارشیست ها آغاز کردند و در پایان سال پیترز و چند نفر دیگر در بازداشت بودند. سپس، در غروب اول ژانویه 1911، یک شخصیت خفه به طور پنهانی به مقر پلیس شهر در Old Jewry لغزید. اگرچه هرگز به طور رسمی شناسایی نشداکنون مشخص است که او چارلز پرلمن، مالک سابق تعدادی از اعضای Leesma بوده است. پرلمن اطلاعات مهمی برای انتقال داشت. دو تن از آنارشیستها، فریتز سوارز و یوزف سوکولوف در یک اتاق طبقه دوم در خیابان سیدنی، شماره 100 زندانی شدند. او هشدار داد که آنها به تپانچه ماوزر مسلح بودند.
در ساعات اولیه 3 ژانویه، یک پرونده طولانی از افسران پلیس راه خود را از طریق خیابان های ساکت East End به خیابان سیدنی، که از جاده تجاری منتهی می شود، مجروح کردند. در جنوب به محل اتصال Whitechapel و Mile End Roads به سمت شمال. به افسران گفته نشده بود که مأموریت آنها چیست، اما آنها می دانستند که این کار خطرناک است، زیرا مردان متاهل کنار گذاشته شده بودند. برخی از آنها مسلح بودند اما اسلحه ها، هفت تیر عتیقه، تفنگ های لوله ای و تفنگ های ساچمه ای، بیشتر برای موزه مناسب بود تا جنگ با اسلحه.
همچنین ببینید: ناپدید شدن مرموز فانوس داران آیلین مور.در رسیدن به خیابان سیدنی، پلیس خانه های مجاور شماره 100 و سپس دو طبقه اول را تخلیه کرد. از خود شماره 100 تا سپیده دم صحنه برای نمایش درام بزرگی که قرار بود طی چند ساعت آینده اتفاق بیفتد روشن شده بود.
تبلیغات
در ساعت 07:30 اسوارا و سوکولوف از وضعیت مخمصه خود مطلع شدند. در ورودی را با صدای بلند می کوبند و سنگ ریزه ها به سمت پنجره آنارشیست پرتاب می شد. آنها با چندین گلوله پاسخ دادند. گروهبان کارآگاه بن لیسون به شدت زخمی شد. مانند برایانت و وودهامز، او بهبود یافت اما از آن خارج شدنیروی پلیس.
نبرد آغاز شد، اما علیرغم اینکه تعداد آنها بسیار بیشتر بود، Svaars و Sokoloff بودند که در مبارزه با آتش برتری داشتند. اسلحههای قدرتمند آنها به مراتب از سلاحهای ضعیف پلیس فراتر رفت. امیدها مبنی بر اینکه ممکن است مهمات زیادی نداشته باشند به زودی بر باد رفت. در اواسط صبح، وزیر کشور وینستون چرچیل اجازه استفاده از ارتش را داد و در مدت کوتاهی یک گروه از گارد اسکاتلندی ظاهر شد. مشارکت آنها شرایط را تغییر داد. سربازان مجهز به تفنگ های قدرتمند لی انفیلد، عملاً طبقه دوم را تکه تکه کردند و این دو نفر را مجبور کردند به طبقه پایین حرکت کنند و از پنجره های طبقه اول و همکف شلیک کنند. اما در اینجا نیز آنها در معرض آتش سوزی قرار گرفتند.
در ظهر خود چرچیل برای تماشای این اقدام آمد و موقعیتی نزدیک به خط تیر گرفت. این موضوع قرار بود موضوع بحث و جدل باشد. ساعت یک و خانه در حال سوختن دیده شد. آنارشیست ها خیلی بیشتر از این زندگی نمی کردند. یکی از آنها در پشت شیشه در حال شعله ور شدن با دو تپانچه مشاهده شد. کمی بعد مشاهده شد که یکی از تپانچه ها گیر کرده است.
تیپ آتش نشانی احضار شد اما دستور داده شد که صرفاً روی جلوگیری از گسترش آتش تمرکز کنند. اکنون سربازان تلاش خود را مضاعف کردند و از پنجره شماره 100 صدای تگرگ پرتاب کردند. سوکولوف نگاه کرد.بیرون از میان گرداب؛ رگبار گلوله ها سرش را پاره کرد. اسوارس با رگبار گلولههای متقابل برای او سوگوار شد، اما این شکوفایی نهایی او بود، زیرا اکنون خانه در حال سوختن شروع به غار کردن کرده بود. سپس سقف فرو ریخت و این پایان کار او بود. تا ساعت 2 بعدازظهر، محاصره خیابان سیدنی به پایان رسید.
پس از آن
قرار بود یک مرگ نهایی ناشی از قتل هانددیچ و محاصره رخ دهد. هنگام ورود به شماره 100، افسر آتش نشانی منطقه چارلز پیرسون مورد اصابت تکه سنگ تراشی قرار گرفت که ستون فقرات او را قطع کرد و او را فلج کرد. او به مدت شش ماه درنگ کرد تا اینکه تسلیم جراحاتش شد. در 6 ژانویه 2011، لوحی به یاد او در محلی که شماره 100 در آن قرار داشت، پرده برداری شد.
یعقوب پیترز و سه آنارشیست دیگر، یورکا دوبوف، جان روزن و نینا واسیلو متعاقباً به خاطر قتل هاندسدیچ محاکمه شدند. اما همه آنها به جز واسیلو، که به خاطر یک جرم جزئی مجرم شناخته شد، تبرئه شدند که متعاقباً در دادگاه تجدید نظر لغو شد. به درستی یا نادرست گاردشتاین، سوارس و سوکولوف مقصر اصلی قتل این سه افسر بودند.
همچنین ببینید: شاه جیمز دومجایگزین است که حدس بزنیم که اگر چرچیل در جریان تیراندازی و کشته شدن چرچیل تیراندازی میکرد و کشته میشد، تاریخ ما چقدر متفاوت بود. مبارزه با آتش اگر او در سال 1940 آنجا نبود، لرد هالیفاکس می شدنخست وزیر و او طرفدار صلح مذاکره با نازی ها بودند. واقعاً جالب است!
با تشکر از ویلیام (بیل) بیدل، رئیس انجمن Whitechapel