ارتش سوم - لرد استنلی در نبرد Bosworth

 ارتش سوم - لرد استنلی در نبرد Bosworth

Paul King

درگیری‌های زیادی وجود ندارد که بتوان سه ارتش را در یک نبرد شرکت کرد. این امکان وجود دارد که ارتش های مختلفی در یک طرف بجنگند، به عنوان مثال در هنگام فرود D-Day، زمانی که نیرویی متشکل از آمریکایی ها، بریتانیایی ها و کانادایی ها به دفاع آلمان در نرماندی حمله کردند. با این حال، نبرد بوسورث در سال 1485 در طول جنگ رزها (که اساساً یک جنگ داخلی انگلیسی بود) می تواند این ادعا را داشته باشد، به طوری که برخی از مورخان می گویند که در واقع چهار نیروی مسلح مختلف در میدان نبرد وجود داشت که پیشتاز ریچارد سوم تصمیم گرفت با او درگیر نشود. دشمن و به موقع بدون شمشیر به خانه رفتن.

همچنین ببینید: 10 مکان تاریخی برتر در بریتانیا

با این حال، بعداً این موضوع را بررسی خواهیم کرد. سه ارتش اصلی در سال 1485 ارتش یورکیست پادشاه در منطقه 10000 تا 12000 بود. ارتش شورشی و لنکستری متشکل از تقریباً 5000 مرد به رهبری هنری تودور و نیروی سوم متشکل از حدود 6000 مرد به رهبری لرد توماس استنلی، نجیب سابق لنکستر، اما اخیراً یورکیست.

حکاکی قرن 19 پس از یک پرتره قرن 16، که ظاهراً مربوط به توماس استنلی، اولین ارل دربی است

همچنین ببینید: جین شور

برای درک اینکه چرا به چنین وضعیت گیج کننده ای رسیده است، باید زندگی و زمان لرد استنلی را در نظر بگیریم. ، یک نجیب زاده با قدرت و زمین گسترده در شمال غربی انگلستان و شمال ولز. این ارباب مکر با مهارت و مهارت فراوان خانواده خود را با موفقیت بین جناح های متخاصم مانور داد. او داشتنه، او و اعضای قبیله اش در جنگ سی ساله رزها و در میدان بوسورث در اوت 1485 کشته می شدند. تبدیل شدن به هانری چهارم با این حال، شصت سال بعد، زمانی که توماس استنلی رهبر خانواده شد، آنها در آستانه یک دوراهی بودند و نه برای اولین بار. در سال 1459، ملکه لنکستر، مارگارت از آنژو، به نمایندگی از شوهر ناپایدار ذهنی خود هنری ششم، به لرد توماس استنلی دستور داد تا به پدرشوهرش، ارل یورکیست سالزبری حمله کند. هنگامی که دو ارتش اصلی در بلور هیث به هم رسیدند، لرد استنلی گروه 2000 نفری خود را چند مایلی دورتر و خارج از نزاع نگه داشت. تاکتیکی که او برای استفاده در آینده از آستین بالا نگه داشت!

ادوارد چهارم

در سال 1460، پادشاه نیویورک، ادوارد چهارم، به عدم مشارکت لرد استنلی پاداش داد. در بلور هیث با اعطای زمین و قدرت بیشتر به او در شمال غربی کشور، تا زمانی که به او وفادار بماند. استنلی ده سال این کار را انجام داد تا اینکه ادوارد چهارم با برادر شوهر استنلی، نجیب نهایی، ارل وارویک، که به دلیل قدرت بی‌شمارش به عنوان «شاه‌ساز» شناخته می‌شود، درگیر شد. استنلی به دنبال همسرش وارد اردوگاه لنکستر نشد، اما برای مدتی ارتش خود را به آنها «قرض داد».

اما پس از بازسازی ادوارد چهارم، استنلی توسط یورکیست ها به دلیل اجاره دادن بخشوده شد.مردانش به مخالفان رفتند و او قدرت و سرزمین خود را حفظ کرد. او این وفاداری را با شرکت در یک لشکرکشی به فرانسه در سال 1473 جبران کرد و نقش مهمی در تصرف شهر مرزی اسکاتلند برویک آپون توید به فرماندهی برادر بدنام ادوارد چهارم، ریچارد، دوک گلاستر، در سال 1475 ایفا کرد.

در حالی که همه اینها در جریان بود، استنلی بیوه شد و هرگز مردی نشد که شانس همنشینی با مخالفان را از دست بدهد، با کسی جز بانو مارگارت بوفورت ازدواج کرد که او نیز بیوه و مهمتر از آن مادر وارث اصلی لنکستریان بود. ، هنری تودور. این وضعیت توسط ادوارد چهارم تحمل شد زیرا او معتقد بود استنلی از طرف خود او و پسرش را تحت کنترل نگه می دارد.

همه چیز در سال 1483 با مرگ ناگهانی و غیرمنتظره ادوارد چهارم تغییر کرد. باز هم استنلی به ترفندهای قدیمی خود عمل کرد. او از نظر ظاهری از عموی پادشاه جوان (ادوارد پنجم)، ریچارد، دوک گلاستر حمایت کرد، در حالی که ازدواج پسر بزرگش، جورج، با جوآن لو استرنج، یکی از اعضای برجسته خانواده وودویل و مرتبط با خانواده مادری ادوارد پنجم که اتفاقا دشمنان قسم خورده ریچارد شانس استنلی یک بار دیگر محقق شد و اگر چه زمانی که ریچارد در جریان یک جلسه شورای پادشاهی که منجر به زندانی شدن او در برج لندن به خانه وودویل شد، مجروح شد.

استنلی اعدام نشد. آیا به این دلیل بود که او بیش از حد قدرتمند بود و پسران زیادی داشتبرای انتقام گرفتن از ریچارد روان رنجور گلاستر در دوره ای آسیب پذیر و مهم در زندگی اش؟ زمانی که لرد استنلی در برج بود، ریچارد تاج و تخت را از برادرزاده جوانش غصب کرد و دوباره به نجیب شمالی نگاه کرد تا به او کمک کند. لرد استنلی از زندان خود آزاد شد و در مراسم تاجگذاری ریچارد سوم در سال 1483 مانند همیشه قوی ظاهر شد. او حتی "گرز بزرگ" را در طول مراسم حمل کرد و همسرش قطار ملکه ریچارد را در دست داشت.

ریچارد سوم

با این حال، استنلی در دستکاری ریچارد سوم به نفع خود مانند سایر پادشاهان مشکل داشت. ریچارد زیرک بود و پس از یک عمر جنگیدن در جنگ رزها به کشتن دشمنانش عادت داشت. اینها شامل یکی از برادران خودش و ظاهراً برادرزاده‌های خودش، پسران برادر بزرگ‌ترش، ادوارد چهارم، می‌شد. مانند بسیاری از ستمگران بزرگ تاریخ، مانند استالین در روسیه و نرون در رم، او کاملاً پارانوئید بود و نمی دانست به چه کسی اعتماد کند. این پارانویا به همه اشراف او سرایت کرد و هنگامی که دوستان نزدیک علیه او شورش کردند، روانی شد و این در نهایت منجر به سقوط او شد. در مورد استنلی، ریچارد تمام زمین های همسرش را از او گرفت، زیرا پسرش، هنری تودور، آنتاگونیست اصلی او شد. در وضعیت کاملاً آشفته خود، او تمام زمین های خود را به شوهرش استنلی داد، به این امید که او را تحت کنترل نگه دارد و به یورکیست خود وفادار بماند.علت.

در سال 1485 استنلی متوجه شد که همه چیز رو به جلو است. از همسرش فهمید که پسر خوانده اش در تبعید در فرانسه در آستانه حمله به فرانسه است. بنابراین او از ریچارد اجازه خواست تا به سرزمین هایش در شمال غربی انگلستان بازگردد و «قدرت خود را در آنجا تحکیم کند». تا زمانی که استنلی پسرش جورج را به‌عنوان جانشین در دربارش رها کرد، ریچارد ثابت کرد که یک لیوان نیست و موافقت کرد. در سال 1485 با تهاجم هنری تودور به ولز، ریچارد از لرد استنلی و برادرش سر ویلیام استنلی خواست تا به شورشیان تودور حمله کنند. هنگامی که لرد استنلی پاسخ داد که نمی تواند این کار را انجام دهد زیرا او به «بیماری عرق کردن» یعنی آنفولانزای انسان مبتلا است، ریچارد می دانست که نمی تواند به استنلی ها اعتماد کند. او به سمت شمال رفت تا با هنری تودور به همراه جورج استنلی به عنوان گروگانش ملاقات کند و امیدوار بود که این به استنلی ها کمک کند تا به خود بیایند و آنها را متقاعد کند که به او بپیوندند یا حداقل از جنگیدن استنلی در کنار پسر خوانده اش هنری تودور جلوگیری کند.

در صورتی که لرد استنلی فراموش کرده بود که چه کسی در اردوگاه یورکیست اسیر است، ریچارد در شب قبل از نبرد، رسولی را به ستاد استنلی فرستاد و به لرد اطلاع داد که اگر پسرش جورج در طول نبرد اعدام شود. به او کمک نکرد استنلی قاصد ریچارد را با پاسخی صریح و بی‌پرده فرستاد، «آقا، من پسران دیگری هم دارم».ارتش، با نیروی استنلی که تعادل را حفظ می کند. آیا او باید برای پسرخوانده لنکستریش، هنری تودور بجنگد یا جان پسر بزرگش را نجات دهد و به پادشاه یورکیست، ریچارد سوم کمک کند؟ همانطور که در بلور هیث روی تپه ای نشسته بود و نبرد را تماشا می کرد مانند یک رهبر اوباش که در میان گروه های رقیب غرق شده است.

نقشه میدان نبرد که موقعیت نیروها را نشان می دهد

وقتی ریچارد اسکیزوفرنی شانس خود را برای از بین بردن شورشی هنری تودور، با حمله به او با سواره نظام خود دید، لرد استنلی حرکت خود را انجام داد. از آنجایی که ریچارد نمی توانست دستور کشتن جورج استنلی را بدهد، در حالی که به نظر می رسید قصد دارد هنری تودور را در میانه نبرد به قتل برساند، استنلی به افرادش دستور داد تا از تپه پایین بیایند و به پادشاه و گروه سلطنتی او حمله کنند. . استنلی ها در همان زمان با ریچارد به اندازه یک شمشیر از هنری به آنجا رسیدند و این مردان استنلی بودند که ریچارد را از اسبش پیاده کردند و او را تا حد مرگ هک کردند.

قبل از مرگ ریچارد دستور داده بود که در ذخایر خود به شکل هنری پرسی (ارل نورثامبرلند) و نیروهایش به نجات او بیایند. این یک گروه بزرگ و برای برخی از مورخان «ارتش چهارم» بود که قبلاً ذکر شد. با این حال، به دلایلی که فقط خودش می‌داند، نورثامبرلند به معنای واقعی کلمه به پادشاه خود پشت کرد و او را به سرنوشت خود واگذار کرد و ارتش خود را از نبرد دور کرد. او قرار بود چهار سال بعد، زمانی که یک یورکیست برای این کار پرداخت کندشورش در شمال انگلستان او را پیدا کرد، او را به عنوان یک "خائن درجه" محکوم کرد و او را اعدام کرد.

هنری تودور در میدان جنگ تاجگذاری کرد

وفاداری او به پسرخوانده‌اش، لرد توماس استنلی، پاداش بزرگی دریافت کرد و ما فکر می‌کردیم این پایان داستان باشد، اما اینطور نیست! به نظر می‌رسد که استنلی‌ها نتوانستند از دخالت در سیاست تودور دست بردارند و برادر توماس، سر ویلیام استنلی، دوباره سمت خود را تغییر داد و از شورشی یورکیست، پرکین واربک، حمایت کرد. بر خلاف پادشاهان قبلی هنری تودور، اکنون هنری هفتم، هیچ تهدیدی از سوی استنلی ها نمی دید، زیرا او اکنون محکم تاج و تخت خود را حفظ کرده بود و سر ویلیام در سال 1495 اعدام شد. حتی نمی‌تواند پسر خوانده‌اش را به خاطر قتل برادر کوچک‌ترش سرزنش کند.

و سرانجام داستان یک نجیب انگلیسی که با موفقیت از میان آب‌های متلاطم جنگ رزها مذاکره کرد و ناخواسته به راه‌اندازی تودور کمک کرد، پایان می‌یابد. سلسله خانواده‌ای سلطنتی که پارلمان مدرن ما را تشکیل می‌دهند، امپراتوری بریتانیا را در آمریکای شمالی راه‌اندازی می‌کنند، از هنرها، به‌ویژه ویلیام شکسپیر حمایت می‌کنند و پایه‌های کلیسای معترض انگلستان را که هنوز هم محبوب‌ترین دین در کشور امروز است، پایه‌گذاری می‌کنند. کجای انگلستان مدرن و برای این موضوع، بریتانیا بدون مانورهای ماهرانه و حیله گر لرد توماس خواهد بود؟استنلی؟

توسط گراهام هیوز، فارغ التحصیل تاریخ (لیسانس) از دانشگاه سنت دیوید، لمپتر و در حال حاضر رئیس تاریخ در مدرسه مقدماتی Danes Hill، یک مدرسه مقدماتی پیشرو در بریتانیا.

Paul King

پل کینگ یک مورخ پرشور و کاوشگر مشتاق است که زندگی خود را وقف کشف تاریخ فریبنده و میراث فرهنگی غنی بریتانیا کرده است. پل که در حومه شهر با شکوه یورکشایر به دنیا آمد و بزرگ شد، قدردانی عمیقی از داستان ها و رازهای مدفون در مناظر باستانی و بناهای تاریخی که در کشور وجود دارد، داشت. پل با مدرک باستان‌شناسی و تاریخ از دانشگاه مشهور آکسفورد، سال‌ها را در بایگانی‌ها، کاوش در مکان‌های باستان‌شناسی و سفرهای پرماجرا در سراسر بریتانیا گذرانده است.عشق پل به تاریخ و میراث در سبک نوشتاری زنده و قانع کننده او قابل لمس است. توانایی او در انتقال خوانندگان به گذشته، غوطه ور ساختن آنها در ملیله های جذاب گذشته بریتانیا، برای او شهرت قابل احترامی به عنوان یک تاریخ نگار و داستان نویس برجسته به ارمغان آورده است. پل از طریق وبلاگ جذاب خود از خوانندگان دعوت می کند تا در یک کاوش مجازی در گنجینه های تاریخی بریتانیا به او بپیوندند، بینش های خوب تحقیق شده، حکایات جذاب و حقایق کمتر شناخته شده را به اشتراک بگذارند.با این اعتقاد راسخ که درک گذشته کلید شکل دادن به آینده ما است، وبلاگ پل به عنوان یک راهنمای جامع عمل می کند و طیف گسترده ای از موضوعات تاریخی را به خوانندگان ارائه می دهد: از دایره های سنگی مرموز باستانی Avebury تا قلعه ها و کاخ های باشکوهی که زمانی در آن قرار داشتند. پادشاهان و ملکه ها. این که آیا شما یک چاشنی کار هستیدعلاقه مندان به تاریخ یا کسی که به دنبال معرفی میراث شگفت انگیز بریتانیا است، وبلاگ پاول منبعی است که باید مورد استفاده قرار گیرد.به عنوان یک مسافر باتجربه، وبلاگ پل به حجم های غبارآلود گذشته محدود نمی شود. او با نگاهی تیزبین به ماجراجویی، مکرراً به اکتشافات در محل می‌پردازد و تجربیات و اکتشافات خود را از طریق عکس‌های خیره‌کننده و روایت‌های جذاب مستند می‌کند. از ارتفاعات ناهموار اسکاتلند تا روستاهای زیبای Cotswolds، پل خوانندگان را به سفرهای خود می برد، جواهرات پنهان را کشف می کند و با سنت ها و آداب و رسوم محلی ملاقات های شخصی به اشتراک می گذارد.تعهد پل به ترویج و حفظ میراث بریتانیا فراتر از وبلاگ او نیز هست. او فعالانه در طرح‌های حفاظتی شرکت می‌کند، به بازسازی مکان‌های تاریخی کمک می‌کند و به جوامع محلی درباره اهمیت حفظ میراث فرهنگی آموزش می‌دهد. از طریق کار خود، پل نه تنها برای آموزش و سرگرمی تلاش می کند، بلکه الهام بخش قدردانی بیشتری از ملیله غنی میراثی است که در اطراف ما وجود دارد.به پل در سفر جذاب او در زمان بپیوندید زیرا او شما را راهنمایی می کند تا اسرار گذشته بریتانیا را باز کنید و داستان هایی را که یک ملت را شکل داده است کشف کنید.