لیدی مری وورتلی مونتاگو و کمپین او علیه آبله
بیش از 300 سال پیش، در آوریل 1721، یک اپیدمی آبله در انگلستان بیداد می کرد. لیدی مری وورتلی مونتاگو، نویسنده اشرافی، برای فرار از عفونت در خانهاش در تویکنهام محبوس شد و خدمتکارانش را برای جمعآوری اخبار مردگان به بیرون فرستاد.
ژانويه در آن سال به طور غيرقابل فصلي در انگلستان گرم بود. به نظر میرسید آبله «مانند فرشتهای ویرانگر بیرون میآید.» مری پسر عموی جوانی به نام لیدی هستر فیلدینگ را در ماههای اول و همچنین دوست و همسایه بزرگش، جیمز کرگس را به دلیل بیماری از دست داد.
هفت سال قبل، تنها برادر محبوب مری بر اثر آبله مرده بود. هنگامی که او نیز بیمار شد، تنها دو سال پس از مرگ برادرش، او به سختی جان خود را از دست داد. پوست او اکنون دارای زخم های آشکاری است که از این بیماری به جا مانده است. چشمانش هم رنج می برد. او هرگز نتوانست دوباره به نور روشن نگاه کند. او همچنین تمام مژه های خود را از دست داد و پس از آن برای همیشه چیزی را دید که دوستانش به آن "نگاه ورتلی" می گویند. قسطنطنیه با شوهرش که سفیر بریتانیا در آنجا شده بود، همراه با پسر جوانش ادوارد. تنها دختر آنها، مری جوان، در زمان زندگی آنها در ترکیه به دنیا آمد.
در آنجا، لیدی مری شاهد بود که ترکها از تکنیکی به نام "پیوند" علیه آبله استفاده می کردند. نمونه کوچکی از چرک از فردی که به این بیماری مبتلا بود گرفته میشد، زخمهایی که روی آنها باز میشدمچ دست و مچ پاهای داوطلبان و چرک در جریان خون آنها مخلوط شد.
یک اصطلاح دیگر برای "پیوند کردن" "تلقیح" بود - کلمه ای برگرفته از گیاه شناسی، که به معنای واقعی کلمه به معنای "در چشم" است.
بانو مری در لباس ترکی، 1844
در نتیجه تلقیح، بیماری آبله در ترکیه بسیار کمتر از آن در انگلستان بود. مری اولین زن غربی بود که برای صرف شام با همسران مقامات ارشد ترکیه دعوت شد. مهمانداران او در آنجا به او اطمینان دادند که تلقیح کاملاً بی خطر است.
سفیر قبلی بریتانیا در ترکیه قبل از بازگشت به خانه دو پسرش اطمینان حاصل کرده بود که تلقیح شده اند، بنابراین لیدی مری مصمم بود تا از پسر خودش نیز محافظت کند. آنجا. وقتی شوهرش برای کارهای دیپلماتیک دور بود، او و جراح خانگی شان، دکتر میتلند، ادوارد جوان را تلقیح کردند. مری جوان در آن زمان هنوز یک نوزاد در آغوش بود، بنابراین مادرش تصمیم گرفت از او نیز محافظت کند.
لیدی مری و پسرش ادوارد در ترکیه
لیدی مری آنقدر زیرک بود که تشخیص داد که پزشکان از تلقیح مجدد در انگلستان محتاط خواهند بود. به هر حال، آنها هزینه هایی را که برای حضور بر بالین بیماران آبله زیادی دریافت می کردند، از دست خواهند داد.
وقتی شوهر مری به انگلستان فراخوانده شد و خانواده به خانه بازگشتند، متوجه شدند که شیوع آبله در اینجا روز به روز بیشتر می شود وشدید. یک سال پس از بازگشت آنها یک شیوع دیگر وجود داشت. مری با وجود اینکه می دانست راه حلی دارد و دختر کوچکش در خطر است، سکوت کرد.
اما چند سال بعد، در سال 1721، مری به دلیل مرگ نزدیکان خود، تصمیم گرفت که دست به اقدامی بزند. او دیگر حاضر نبود دختر 3 ساله خود را بدون محافظت رها کند.
او به دکتر میتلند، جراحی که با آنها در ترکیه بود، نامه نوشت و او را به تویکنهام احضار کرد. دلیل درخواست او را عمدا مبهم نگه داشت، در صورتی که نامه او رهگیری شود.
همچنین ببینید: سنت کلمبا و جزیره آیوناوقتی او وارد شد، میتلند عصبی بود. شوهر مریم دوباره غایب بود. او مطمئناً اقدامات آنها را تأیید نمی کند؟ شهرت حرفه ای خود میتلند نیز در خطر بود. اما اراده آهنین مریم آن روز را برد. او مری جوان را همچنان نگه داشت، در حالی که میتلند از لانست جراحش برای ایجاد زخم های کم عمق و تلقیح دختر کوچک در برابر این بیماری کشنده استفاده کرد.
بعد از ده روز، مری جوان دمای بدن را افزایش داد و چند نقطه بی خطر را نشان داد. لیدی مری از «چند خانم و دیگر افراد ممتاز» دعوت کرد تا به اتاق بیمار مراجعه کنند و بیمار را معاینه کنند. مری در مهدکودک نگهبان نگهبانی داشت، در حالی که دختر کوچک با لبخند به خود اجازه داد معاینه شود، غافل از اینکه او اولین کسی بود که در غرب تلقیح شد.
مورد آبله ، ج. 1880
یکی از این افراد یک پزشک بودبه نام دکتر جیمز کیث او دو پسر بزرگش را در شیوع سال 1717 به دلیل ابتلا به آبله از دست داده بود، زمانی که مری خود بیمار شده بود. تنها پسر بازمانده او پیتر بلافاصله پس از آن به دنیا آمد و دکتر کیت اکنون از او پرسید که آیا آنها پیتر را تلقیح خواهند کرد یا نه. باید قبل از تلقیح خون و پاکسازی شود، حتی اگر مری و میتلند می دانستند که این کار غیر ضروری است. او زنده ماند.
حرفه پزشکی در ابتدا به تلقیح جدید مری اعتماد نداشت. اما در نهایت پذیرفتند به شرطی که با خونریزی و پاکسازی همراه باشد. از همان ابتدا، مری اشاره کرد که خونریزی و پاکسازی بالقوه خطرناک است و بیمار را ضعیف می کند.
همچنین ببینید: Burkers and Noddies - قلع و قمع شهر و بدن قاپی در اسکاتلنددر چند سال بعد، مری بیشتر وقت خود را صرف مسافرت با اتوبوس بین خانواده دوستان می کرد، و هر کسی را که از او کمک می خواست، از اربابان و خدمتکاران، تلقیح می کرد. دخترش، مری جوان - که اغلب با او مسافرت می کرد - "نظاره های نفرت انگیز" را که اغلب به آنها سلام می کرد و "شانه های بالا انداختن قابل توجه" تماشاگران بدبین را به یاد می آورد.
لیدی مری به خانواده خود گفت که تقریباً هر روز برای در بقیه عمرش از اینکه این روند را به حرکت درآورده بود پشیمان بود. او خودش دید که "چه کار سخت، چه ترسناک و، شاید اضافه کنیم، چه کار ناسپاسی بود."
وقتی مری جوان بزرگ شد، عاشق جان استوارت، ارل شد.بوته پدر و مادرش با این ازدواج مخالفت کردند اما موافقت کردند که این ازدواج می تواند انجام شود. بانو مری این اشتباه را مرتکب شد و به دخترش گفت که در مورد بوته چه فکری می کند. به نظر او او صادق بود، اما مایل به تندخو بود. این امر ناگزیر باعث ایجاد شکاف بین مادر و دختر شد.
ارل و کنتس بوت ازدواج خوبی داشتند، با یازده فرزند بازمانده. آنها به باغبانی عشق مشترک داشتند و در ایجاد باغ کیو نقش داشتند.
مری کنتس بوته، 1780
در مورد خود لیدی مری، او بیش از بیست سال به خارج از کشور رفت و از شوهرش جدا شد. او و دخترش به تدریج در نامه هایی که برای یکدیگر می نوشتند آشتی کردند.
وقتی شوهر لیدی مری درگذشت، او سرانجام به لندن بازگشت، زیرا میدانست که خودش سرطان سینه دارد و مدت زیادی زنده نیست. او دوباره با دخترش و دامادش که زیاد به آن فکر نکرده بود وصل شد. در طی چند ماه اقامت لیدی مری در لندن، او نخست وزیر شد.
توسط جو ویلت. «زندگی پیشگام مری ورتلی مونتاگو: دانشمند و فمینیست» قرار است توسط Pen & Sword Books در آوریل 2021 (سیصدمین سالگرد آزمایش تلقیح مریم). جو در تمام عمر کاری خود یک تهیه کننده درام تلویزیونی برنده جایزه بوده است.