اسپنسر پرسیوال
اسپنسر پرسیوال، متولد 1 نوامبر 1762، یک وکیل آموزش دیده بود که بعدها وارد دنیای سیاست شد و از 4 اکتبر 1809 تا زمان مرگش در 11 می 1812 به عنوان نخست وزیر بریتانیا خدمت کرد. متأسفانه برای پرسیوال، او قرار نبود. او را به خاطر خدماتش به سیاست به یاد می آورند، اما به خاطر پایان بدش به یاد می آورند، تنها نخست وزیر بریتانیا که ترور شد.
پرسیوال در میفر از جان پرسیوال، دومین ارل اگمونت و کاترین کامپتون، که همچنین شناخته می شود، متولد شد. به عنوان بارونس آردن، نوه چهارمین ارل نورث همپتون. او از یک خانواده صاحب نام و ثروتمند با روابط سیاسی می آمد. او در نهایت به نام عموی بزرگ مادرش، اسپنسر کامپتون که به عنوان نخست وزیر خدمت کرده بود، نامگذاری شد. در همین حال، پدرش به عنوان مشاور سیاسی پادشاه جورج سوم و خانواده سلطنتی کار می کرد. این طبیعتاً او را در موقعیت خوبی برای آیندهاش در سیاست قرار داد.
پس از ترک کمبریج، پرسیوال به حرفه حقوقی پرداخت، وارد مسافرخانه لینکلن شد و دوره آموزشی خود را به پایان رساند. سه سال بعد او به نوار فراخوانده شد و به پیست میدلند پیوست و از اعتبار خانوادگی خود برای به دست آوردن موقعیت مطلوب استفاده کرد.
در ضمن در زندگی خصوصی هم خودش و هم برادرش عاشق دو خواهر شده بودند. متأسفانه در حالی که ازدواج برادرش با مارگارتا توسط پدر تأیید شد، اسپنسر چندان خوش شانس نبود. فاقد عنوان، ثروت قابل توجهو حرفه ای بسیار تحسین شده، این زوج مجبور شدند صبر کنند. دو مرغ عشق چاره ای جز فرار نداشتند. در سال 1790 اسپنسر با جین ویلسون ازدواج کرد که در بیست و یکمین سالگرد تولدش فرار کرده بود، تصمیمی که مثمر ثمر بود زیرا آنها در چهارده سال آینده شش پسر و شش دختر خواهند داشت.
Perceval در همین حین در تلاش بود تا خود را به عنوان یک متخصص حقوقی معرفی کند و در نقش های بسیاری که به دلیل روابط خانوادگی خود به دست آورده بود، خدمت کرد. در سال 1795 او سرانجام زمانی که تصمیم گرفت جزوه ای ناشناس بنویسد که از استیضاح وارن هستینگز، فرماندار کل هند، که به خاطر جنایاتش معروف بود، بنویسد، شهرت بیشتری پیدا کرد. جزوه های نوشته شده توسط پرسیوال توجه ویلیام پیت جوان را به خود جلب کرد و به او سمت وزیر ارشد ایرلند پیشنهاد شد.
در حالی که پرسیوال این پیشنهاد فریبنده را به نفع کار پرسودتر به عنوان یک وکیل دادگستری رد کرد، سال بعد او با حقوقی بالغ بر 1000 پوند در سال (90000 پوند امروز) مشاور پادشاه شد. این برای مردی که یکی از جوانترین افرادی بود که این نقش را برعهده داشت، معتبر بود.
زمانی که او به عنوان وکیل کل و بعداً دادستان کل تحت مدیریت هنری آدینگتون منصوب شد، حرفه سیاسی پرسیوال روز به روز رشد کرد. او در طول زندگی حرفهای خود دیدگاههای محافظهکارانه را حفظ کرددر تعالیم انجیلی این امر در حمایت او از الغای برده داری در کنار هموطنش ویلیام ویلبرفورس تعیین کننده بود.
در سال 1796 هنگامی که پسر عمویش که در حوزه انتخابیه نورث همپتون خدمت می کرد، یک ارلدوم را به ارث برد و وارد مجلس عوام شد. مجلس اعیان پس از یک انتخابات عمومی مناقشهبرانگیز، پرسیوال تا زمان مرگش شانزده سال بعد در خدمت نورث همپتون بود.
وقتی ویلیام پیت در سال 1806 درگذشت، از سمت خود به عنوان دادستان کل استعفا داد و رهبر اپوزیسیون "پیتیت" در مجلس عوام شد. بعداً، او در نهایت به عنوان صدراعظم خزانه خدمت کرد، سمتی که او به مدت دو سال قبل از اینکه در 4 اکتبر 1809 نخست وزیر شود، انجام شد. جنگ با فرانسه او باید بودجه لازم را تأمین می کرد و همچنین دستورات شورا را که شامل مجموعه ای از احکام بود برای محدود کردن تجارت دیگر کشورهای بی طرف با فرانسه طراحی شده بود، گسترش داد.
در تابستان 1809، بحران سیاسی بیشتر منجر به نامزدی او به عنوان نخست وزیر شد. زمانی که رهبر بود، کارش آسانتر نشد: او پنج بار در تلاش برای تشکیل کابینه خودداری کرده بود و در نهایت به سمت صدراعظم و همچنین نخست وزیر متوسل شد. وزارت جدید ضعیف به نظر می رسید و به شدت متکی به حمایت پشتیبان بود.
همچنین ببینید: The Four Marys: Mary Queen of Scots’ Ladies in Waitingبا وجود این،پرسیوال طوفان را پشت سر گذاشت، از جنجال طفره رفت و توانست بودجه ای را برای کمپین ولینگتون در ایبریا جمع آوری کند، در حالی که در عین حال بدهی بسیار کمتری نسبت به پیشینیان و جانشینان خود داشت. سلامتی ناخوشایند پادشاه جورج سوم نیز مانع دیگری برای رهبری پرسیوال بود، اما با وجود بیزاری آشکار شاهزاده ولز از پرسیوال، او موفق شد لایحه Regency را از طریق پارلمان هدایت کند.
در سال 1812، رهبری پرسیوال به نتیجه رسید. پایان ناگهانی زمان عصر بود، حوالی ساعت پنج روز 11 مه 1812، زمانی که پرسیوال، که نیاز به رسیدگی به تحقیق در مورد دستورات در شورا داشت، وارد لابی مجلس عوام شد. در آنجا یک چهره منتظر او بود. مرد ناشناس جلو رفت، اسلحه اش را بیرون کشید و به سینه پرسیوال شلیک کرد. این حادثه در عرض چند ثانیه اتفاق افتاد، پرسیوال روی زمین افتاد و آخرین کلمات خود را به زبان آورد: آیا آنها "قتل" بودند یا "اوه خدای من"، هیچ کس نمی داند.
زمان کافی برای نجات او وجود نداشت. او را به اتاق مجاور بردند، نبضش ضعیف بود، بدنش بی جان بود. در زمان ورود جراح، Perceval مرده اعلام شد. توالی وقایعی که در پی آن رخ داد، ترس، وحشت در مورد انگیزه، و حدس و گمان در مورد هویت قاتل بود. رفع ترس از قیام اسمش جان بودبلینگهام، یک تاجر. بلینگهام بی سر و صدا روی نیمکت نشسته بود در حالی که جسد نفس نفس پرسیوال به اتاق بلندگو منتقل شده بود. هنگامی که او را تحت فشار قرار دادند که دلیلی برای این ترور بود. محل استماع آرم برای اینکه یک جلسه استماع تعهد تحت نظر هاروی کریستین کامب برگزار شود. دادگاه موقت از نمایندگان مجلس استفاده کرد که به عنوان قاضی نیز خدمت می کردند، به اظهارات شاهدان عینی گوش می دادند و دستور می دادند که محل بلینگهام برای سرنخ های بیشتر در مورد انگیزه او جستجو شود.
زندانی در این بین کاملاً ناامید بود. او به هشدارهای خود متهم سازی توجه نکرد، بلکه با آرامش دلایل خود را برای ارتکاب چنین عملی توضیح داد. او ادامه داد تا به دادگاه بگوید که چگونه با او بدرفتاری شده است و چگونه سعی کرده است قبل از روی آوردن به این انتخاب، همه راههای دیگر را کشف کند. هیچ پشیمانی نشان نداد. تا ساعت 8 شب او به قتل نخست وزیر متهم شد و به زندان منتقل شد و در انتظار محاکمه بود.
معلوم شد قاتل مردی است که به ناحق در روسیه زندانی شده بود. بلینگهام به عنوان یک تاجر کار می کرد و با واردات و صادرات در روسیه سر و کار داشت. در سال 1802 او به بدهی به مبلغ 4890 روبل متهم شده بود. در نتیجه زمانی که اوقرار بود به بریتانیا بازگردد، پاس مسافرتی او پس گرفته شد و بعداً به زندان افتاد. پس از یک سال در زندان روسیه، او آزادی خود را تضمین کرد و بلافاصله به سن پترزبورگ سفر کرد تا فرماندار ژنرال ون برینن را استیضاح کند.
این امر خشم مقامات روسیه را برانگیخت و او را برانگیخت. به اتهام دیگری محکوم شد که منجر به زندانی شدن بیشتر او تا سال 1808 شد. پس از آزادی، او به خیابان های روسیه رانده شد و هنوز قادر به ترک کشور نبود. او در اقدامی کاملاً ناامیدانه از تزار درخواست کرد و سرانجام در دسامبر 1809 به انگلستان بازگشت.
بلینگهام پس از بازگشت به خاک بریتانیا، از دولت درخواست غرامت برای مصائب خود کرد، اما با امتناع از آن مواجه شد زیرا انگلیس روابط دیپلماتیک خود با روسیه را قطع کرده بود.
علیرغم اینکه بلینگهام با اکراه این موضوع را پذیرفت، سه سال بعد تلاش های بیشتری برای جبران خسارت انجام داد. در 18 آوریل 1812 او با یک کارمند دولتی در وزارت خارجه ملاقات کرد که به بلینگهام توصیه کرد که آزاد است هر اقدامی را که لازم می داند انجام دهد. دو روز بعد او دو تپانچه کالیبر 50 خرید. بقیه تاریخ است.
بلینگهام، مردی که قصد عدالت را داشت، مردی را که در راس بود هدف گرفت. پس از تنها چند سال خدمت به عنوان نخست وزیر، پرسیوال درگذشت و یک بیوه و دوازده فرزند را پشت سر گذاشت. در 16 مه او را به خاک سپردندچارلتون در یک تشییع جنازه خصوصی و دو روز بعد بلینگهام به سرنوشت خود رسید. او مجرم شناخته شد و به دار آویخته شد.
همچنین ببینید: پادشاه ادوارد هشتمجسیکا برین یک نویسنده مستقل و متخصص در تاریخ است. مستقر در کنت و عاشق همه چیزهای تاریخی است.