سر هنری مورتون استنلی
به نظر می رسد زندگی اولیه سر هنری مورتون استنلی ترکیبی از فقر، ماجراجویی و ساختگی بوده است. استنلی در واقع جان رولندز در شهر دنبیگ شهرستان ولز در سال 1841 به دنیا آمد. مادر نوجوان او الیزابت پری تولد "جان رولندز، حرامزاده" را در کلیسای سنت هیلاری ثبت کرد.
کمی پس از تولد او، الیزابت. مراقبت از پسرش را به پدربزرگش واگذار کرد، اما متأسفانه او تنها چند سال بعد درگذشت و به همین دلیل در سن شش سالگی جان رولندز جونیور. به محل کار در نزدیکی سنت آساف اعزام شد. همچنین در همین زمان بود که جان رولندز سن آر. گفته می شود که در حین کار در مزرعه مرده است. او هفتاد و پنج سال داشت.
هر پدر و مادری که زنده می ماند ممکن است کمی نگران گزارش های روز در مورد خانه کاری سنت آساف باشد، جایی که طبق یک منبع در سال 1847، مردان بزرگسال «در هر کاری شرکت می کردند. معاون احتمالی». جان رولندز جونیور که ظاهراً از چنین اتفاقات ناخوشایندی ناراحت نیست. به نظر میرسد که در کارگاه آموزشهای خوبی دریافت کرده و تبدیل به یک خواننده مشتاق شده است.
در هفده سالگی، جان به عنوان یک پسر کابین در یک کشتی باری آمریکایی ثبتنام کرد و مدت کوتاهی پس از پهلوگیری کشتی در نیواورلئان، از آن پرید. در آنجا هویت جدیدی برای خود ابداع کرد. هنری استنلی یک تاجر پنبه محلی ثروتمند بود و جان نام او را با ادعای پسرخوانده بودنش انتخاب کرد، اگرچه بعید به نظر میرسد که این دو هرگز ملاقاتی داشته باشند.
همچنین ببینید: صندلی فریمن
جدیدبندر اورلئان
استنلی با نام جدید خود پس از شروع جنگ داخلی آمریکا در سال 1861 به ارتش کنفدراسیون پیوست و در نبرد شیلو شرکت کرد. پس از دستگیری او به سرعت تغییر سمت داد و در ارتش اتحادیه ثبت نام کرد. به نظر می رسد که او زندگی در دریا را ترجیح می دهد، ارتش اتحادیه را ترک کرده و به نیروی دریایی فدرال پیوسته و به عنوان کارمند در کشتی مینسوتا ، قبل از اینکه در نهایت از آن کشتی نیز بپرد، پیوسته است.
در سالهای بعد، استنلی به غرب وحشی آمریکا سفر کرد و به عنوان روزنامهنگار آزاد کار کرد و نبردها و درگیریهای زیادی با سرخپوستان بومی آمریکا را پوشش داد. او همچنین به عنوان خبرنگار روزنامه به ترکیه و آسیای صغیر رفت و در مورد حمله نظامی لرد ناپیر به حبشه بریتانیا گزارش داد.
اگرچه استنلی چند سال قبل خبرنگار ویژه نیویورک هرالد شده بود، تا اکتبر 1869 بود. استنلی دستورات خود را از سردبیر وقت روزنامه، جیمز گوردون بنت، دریافت کرد تا «لیوینگستون را پیدا کن». تقریباً یک سال بود که از این مبلغ اسکاتلندی کاوشگر بزرگ شنیده نشده بود، زمانی که گزارش شد او در جایی نزدیک دریاچه تانگانیکا است.
استنلی در آغاز سفر خود، ابتدا در مصر توقف کرد تا در مورد افتتاحیه گزارش دهد. کانال سوئز با سفر از طریق فلسطین، ترکیه و هند، سرانجام به سواحل شرقی آفریقا نزدیک زنگبار رسید. در مارس 1871، تزئیناتاستنلی با پارچههای فلانل سفید خیرهکننده بر فراز اسب نر اصیل سوار شد و در مسیر زمینی 700 مایلی خود قرار گرفت. ارتش کوچکی از نگهبانان و حاملان عقب را بالا آوردند.
آزمایشات مرتبط با سفر آفریقا به زودی آشکار شد زیرا تنها چند روز پس از ماجراجویی، اسب نر استنلی مرد، نتیجه یک نیش مگس تسه. منابع حیاتی از بین رفت زیرا حاملان بومی سفر را ترک کردند و برای کسانی که ماندند، مجموعه ای از بیماری های عجیب و غریب تلفات سنگینی را متحمل شدند. قبایل بومیان متخاصم با نیزه ها و تیرهای زهرآلود به بازدیدکنندگان ناخواسته باران می زدند. گروهی از جنگجویان تشنه گوشت حتی با فریاد "نیاما، نیاما" (گوشت، گوشت)، یک غذای خوشمزه ظاهراً زمانی که آب پز شده و با برنج سرو می شود، اکسپدیشن را تعقیب کردند!
اکسپدیشن استنلی 700 سفر را طی کرد. مایل ها در 236 روز، قبل از اینکه سرانجام دیوید لیوینگستون بیمار را در جزیره اوجیجی در نزدیکی دریاچه تانگانیکا در 10 نوامبر 1871 بیابد. در اولین ملاقات با قهرمان خود لیوینگستون، استنلی ظاهراً سعی کرد با گفتن سلام و احوالپرسی که اکنون معروف و دور از انتظار بود، شور و شوق خود را پنهان کند: «دکتر. لیوینگستون، گمان میکنم».
لیوینگستون و استنلی با هم انتهای شمالی دریاچه تانگایکا را کاوش کردند، اما لیوینگستون، که از سال 1840 به طور گسترده در سراسر آفریقا سفر کرده بود، اکنون از این بیماری رنج میبرد. -اثرات لیوینگستون سرانجام در سال 1873 در سواحل دریاچه Bagweulu درگذشت. جسد او به انگلستان فرستاده شد و به خاک سپرده شددر صومعه وست مینستر - استنلی یکی از حاملان تله بود.
استنلی تصمیم گرفت به تحقیقات لیوینگستون در مورد سیستم های رودخانه کنگو و نیل ادامه دهد و دومین سفر آفریقایی خود را در سال 1874 آغاز کرد. او با دور زدن ویکتوریا نیانزا به آفریقای مرکزی سفر کرد. ثابت کرد که این دریاچه دومین دریاچه آب شیرین جهان است و رودخانه Shimeeyu را کشف کرد. پس از عبور از رودخانه لیوینگستون (کنگو)، او در 12 آگوست 1877 به اقیانوس اطلس رسید. سه همراه سفیدپوست استنلی، فردریک بارکر، فرانسیس و ادوارد پوکاک، همراه با سگهای اکسپدیشن از خانه سگهای Battersea، همگی در طول 7000 مرده مردند. - مایل راهپیمایی طولانی.
به دنبال این سفر بود که لئوپولد دوم پادشاه بلژیک استنلی را به کار گرفت تا «ثابت کند که حوزه کنگو به اندازه کافی غنی است که بتواند استثمار را جبران کند». استنلی به منطقه بازگشت و ایستگاههای تجاری ایجاد کرد که در نهایت منجر به تأسیس دولت آزاد کنگو در سال 1885 میشد. بهرهبرداری لئوپولد از منابع طبیعی کشور توسط جامعه بینالمللی آن زمان «جنایتهای لاستیکی» نامیده شد.
این سومین و آخرین ماجراجویی بزرگ آفریقایی استنلی در سال های 1887-1889 بود که موضوع بحث و جدل های زیادی بود، زمانی که یکی از اعضای اکسپدیشن دختری 11 ساله بومی را به قیمت آن خرید. از چند دستمال جیمز جیمسون، وارث امپراتوری ویسکی ایرلندی، به دختر هدیه دادبه قبیله ای از آدم خواران محلی تا بتواند تکه تکه شدن، پختن و خوردن او را تماشا کند، در حالی که وقایع را در کتاب طراحی خود ثبت می کرد. استنلی وقتی متوجه شد که چه اتفاقی افتاده و جیمسون قبلاً بر اثر تب مرده بود، مریض و عصبانی شد. او درباره جیمسون گفت که ممکن است "در ابتدا شرور" نبوده باشد، با این حال آفریقا و وحشتهایش او را از انسانیت خارج کرده بودند.
تا سال 1890 استنلی در انگلستان ساکن شد، اگرچه او ماهها را در ایالات متحده و استرالیا گذراند. در تورهای سخنرانی پس از شوالیه شدن خود در سال 1899، استنلی از سال 1895 تا 1900 به عنوان نماینده اتحادیه حزب لمبث حضور داشت. او در 10 مه 1904 در لندن درگذشت.
همچنین ببینید: گرترود بلاستنلی به عنوان مؤثرترین کاشف زمان خود در نظر گرفته می شد و او بود که بدون شک راه را برای حکومت استعماری در سراسر مناطقی که او کشف و ترسیم کرد هموار کرد. انتشارات استنلی شامل دفتر خاطرات او، چگونه لیوینگستون را پیدا کردم ، و شرح سفر او به سرچشمه های نیل، از طریق قاره تاریک (1878) است. در تاریکترین آفریقا (1890) داستان سفر استنلی 1887-89 است.