Piltdown Man: Anatomy of a Hoax
این یک خط داستانی بود که شایسته مشهورترین کارآگاه جهان، شرلوک هلمز بود. و سر آرتور کانن دویل، خالق کارآگاه بزرگ، درگیر این طرح شد. در سال 1912، وکیلی به نام چارلز داوسون، که علایق باستانی و جاهطلبیها برای عضویت در انجمن معتبر سلطنتی داشت، اعلام کرد که فسیلی پیدا شده است که نشان دهنده حلقه گمشده بین انسان و میمون است. داوسون آماتور بود، اما از حمایت دیرینه شناس حرفه ای آرتور اسمیت وودوارد برخوردار بود.
بقایای Eoanthropus dawsoni ، مرد سپیده دم داوسون، از کاوش های داوسون در دوران پلیستوسن پدیدار شده بود. گودال شن در نزدیکی پیلتدان در ساسکس. مرد پیلتداون، همانطور که بعداً شناخته شد، همه چیز لازم را داشت تا به تیتر اخبار برسد: او نیم میلیون سال سن داشت، منحصربهفرد بود و تمام شهرستانهای محلی را داشت که هرکسی بخواهد پرورش میداد. قدیمی ترین جد انسان ما از انگلستان آمده است! راست بخش انگلستان، در آن زمان!
همچنین ببینید: ویسکیوپلیسنظریه های داروین در مورد تکامل در اوایل دهه 1900 به خوبی تثبیت شد و مدتی بود که شکار آن ادامه داشت. موجودی هنوز ناشناخته که نقطه شروع تکامل تکاملی انسان ها و میمون ها را مشخص می کند. از زمان کشف "انسان هایدلبرگ"، Homo heidelbergensis، در آلمان در سال 1907، تلاش برای یافتن فسیل انسانی حتی قدیمیتر به رقابتی آشکار تبدیل شد.
تاریخافشای انسان پیلتداون تصادفی نبود، زیرا در عرض دو سال بریتانیا و آلمان درگیر جنگ خواهند شد و حتی تکههای یک فسیل باستانی میتواند در حسادتهای ملی نقش داشته باشد. وقتی داوسون برای اولین بار در مورد کشف خود به وودوارد نامه نوشت، او به او گفت که اینجا رقیبی برای Homo heidelbergensis است. جاه طلبی های شخصی داوسون با احساسات ملی آن زمان مطابقت داشت. اسمیت وودوارد، که در آن زمان حافظ زمینشناسی در موزه تاریخ طبیعی لندن بود، بهطور قابلتوجهی تحت تأثیر یافتههای دوست و همکار مورد اعتماد خود، چارلز داوسون، که در ساسکس مورد احترام بود، قرار گرفت.
داوسون دقیقاً چه چیزی پیدا کرده بود؟ در اوایل سال 1912، او به اسمیت وودوارد گفت که کارگران بخشی از یک جمجمه را در سال 1908 کشف کردند، نتوانستند آن را به درستی شناسایی کنند و آن را شکستند. او اکنون تکه ای از جمجمه را در اختیار داشت. اسمیت وودوارد و داوسون به تختهای سنگریزه برگشتند تا ببینند آیا میتوان قطعات بیشتری پیدا کرد یا خیر. آنها نه تنها قطعات جمجمه بیشتری، بلکه نیمی از استخوان فک پایین، بقایای حیوانات و ابزار سنگی را نیز کشف کردند. در مجموع، به نظر می رسید که این مجموعه روایت جالبی را در مورد یکی از اجداد اولیه ما نشان می دهد.
سپس در دسامبر 1912، در جلسه انجمن زمین شناسی لندن، این دو مرد ثمره تحقیقات خود را ارائه کردند. اسمیت وودوارد بازسازی ویژگیهای خارقالعاده مرد پیلتداون را خلق کرده بود که با هم ترکیب میشدندویژگی هایی که هم میمون و هم انسان بود. جمجمه مورد علاقه انسان بود، هرچند از نظر اندازه کوچکتر از جمجمه های مدرن. استخوان فک تقریباً شبیه به یک شامپانزه مدرن بود. زنگ خطر باید در آن نقطه به صدا در می آمد، اما ملت از این ایده که اولین اجداد انسان ما، مانند خدا، آشکارا یک انگلیسی است، بسیار غلغلک داده بود. تاریخ احتمالی 500000 سال برای سن او تعیین شد. نتایج در مجموع با استقبال پرشور جامعه علمی مواجه شد. ملت کف زدند.
هر چند طولی نکشید که Doubting Thomases ظهور کردند. یکی از اولین ها آرتور کیث از انجمن سلطنتی جراحان بود که بازسازی خودش باعث شد Homo piltdownensis ، نامی که خودش انتخاب کرده بود، بسیار بیشتر انسان و کمتر شبیه میمون به نظر برسد. (بسیار مناسبتر برای یک اجداد Home Counties.) یک دانشگاهی از کینگز کالج لندن، دیوید واترستون، مقالهای را در سال 1913 منتشر کرد که در آن اشاره میکرد که دلیل اینکه مرد پیلتداون شبیه یک انسان با آرواره شامپانزه به نظر میرسید این بود که او همین بود. : یک جمجمه انسان با آرواره میمون ترکیب شده است.
در این مرحله، رژه پیلتداون به قدری شادمانه می چرخید که کسی نمی خواست بر آن باران ببارد. کاشف مرد هایدلبرگ به شکلی ورزشی این کشف را تایید کرد. مردم آن را دوست داشتند و البته Piltdown Man یک موهبت برای کاریکاتوریست ها بود. چرا، او حتی صاحب یک مصنوع به شکل خفاش کریکت ساخته شده از یکاستخوان فیل فسیلی!
بازسازی اسمیت وودوارد شامل دندانهای نیش بود که قطعاً میمون را بر بخش انسانی خانواده ترجیح میداد، حتی اگر فک در ابتدا آنها را نداشت. در سال 1913، تحقیقات بیشتر در مورد انباشته ها، در کمال تعجب همه، دندان نیش میمون مانندی را کشف کرد که روی فک قرار داشت. کاشف سگ نیش، عضو تیم پیر تیلارد د شاردن، یسوعی فرانسوی بود که شهرتی بین المللی به عنوان دیرینه شناس و زمین شناس ایجاد می کرد.
این کشف، همان چیزی است که باید مسائل را مهر و موم می کرد، در واقع اولین شکاف بزرگ در داستان بود. آرتور کیت خاطرنشان کرد که دندان نیش باعث میشود که دندانهای آسیاب نتوانند نوع ساییدگی خود را نشان دهند، زیرا اجازه نمیدهد جویدنی از طرفین به طرفین که مخصوص انسان است، انجام شود. یک دعوای آکادمیک با گرافتون الیوت-اسمیت، انسانشناس آغاز شد، که در ادامه تحقیقات خود در مورد مومیاییهای سلطنتی مصر باستان، در کنار اسمیت وودوارد، شهرت خود را به دست آورد. این اختلاف باعث شکاف دائمی بین اسمیت وودوارد و کیت شد.
Piltdown Man پیامدهای طولانیمدتی برای مطالعه انسانهای باستانی داشت. در سال 1914، کشف جمجمه تالگای در استرالیا به جای یک کشف مهم به خودی خود، تاییدی بر اصالت مرد پیلتداون در نظر گرفته شد. شک و تردیدهمچنین ادامه داد و مارسلین بول در سال 1915 بیان کرد که مرد پیلتداون از یک فک پایین میمون و یک جمجمه انسان تشکیل شده است. نتیجه گیری مشابهی توسط گریت اسمیت میلر انجام شد. خوشبختانه داوسون در سال 1915 تکههای جمجمه بیشتری را کشف کرد، اگرچه نمیگوید دقیقا کجاست و به سرعت آن را به عنوان «Piltdown II» معرفی کرد. در سال 1923، فرانتس ویدنرایش با گفتن اینکه بقایای بقایای جمجمه انسان با آرواره اورانگوتان، نه تنها بقایای جمجمه انسان با آرواره اورانگوتان است، بلکه دندانها نیز به وضوح سوهان خورده اند، به بحث و جدل افزود. در این زمان داوسون مدتها بود که مرده بود.
این پرونده سرانجام توسط محققین علمی کنت پیج اوکلی، سر ویلفرد لو گروس کلارک و جوزف واینر، که نتایج مستقل آنها منتشر شد، شکسته شد. در تایمز در سال 1953. Piltdown Man یک جعلی متشکل از بقایای سه گونه بود: انسان، شامپانزه و اورانگوتان. دندان ها سوهان خورده بودند تا انسانی تر به نظر برسند و مجموعه با آهن و اسید کرومیک رنگ آمیزی شده بود.
این سوال باقی می ماند: چه کسی مسئول این فریب بوده است؟ انتخاب آشکار خود داوسون بود. او فرصت و مهمتر از همه انگیزه داشت: جاه طلبی. با این حال، انگشت سوء ظن به تیلارد دی شاردن و آرتور کیث در میان دیگران و همچنین سر آرتور کانن دویل که در همان نزدیکی زندگی می کرد و دلایل خاص خود را برای لطمه زدن به اعتبار نهاد علمی داشت اشاره کرد. احتمالاً نبوغ داوسون در داشتن «هکارگران» جمجمه اصلی را کشف میکنند و تیلارد د شاردن دندان نیش را پیدا میکند، بنابراین توجه را از خودش دور میکند.
همچنین ببینید: نبرد پینکی کلودر سال 2003، مایلز راسل از دانشگاه بورنموث فاش کرد که داوسون مظنون اصلی کار خود را با ساختگی ساخته است. بسیاری از اقلام موجود در مجموعه به اصطلاح عتیقه او تقلبی بودند، راسل به این نتیجه رسید که پیلتداون "نقطه اوج کار یک زندگی" است. در سال 2016، تیمی از دانشگاه جان مورز لیورپول به سرپرستی ایزابل دی گروت از سی تی اسکن، آنالیز DNA و توموگرافی اشعه ایکس برای آشکار کردن روشهای مورد استفاده در خلق Piltdown Man استفاده کردند. نتیجه گیری آنها این بود که این کار یک فریبکار بود که از مواد یک اورانگوتان از بورنئو و شاید سه انسان متعلق به قرون وسطی استفاده می کرد. از بتونه دندانی برای نگه داشتن مجموعه در کنار هم استفاده شده بود. از آنجایی که هیچ اکتشاف دیگری پس از مرگ داوسون انجام نشد، نتیجه این است که داوسون بود که این کار را انجام داد. ابتدایی، واتسون عزیزم، همانطور که هولمز هرگز نگفته است.
Piltdown Man به شکل های مختلف به عنوان یک قسمت شرم آور برای تاسیس، یک حقه بازی سرگرم کننده و یک عمل جنایتکارانه دیده می شود. شاید بهترین توصیف، همانطور که توسط دانشگاهیان که سخت برای کشف حقیقت تلاش کرده اند بیان شده است، "داستان احتیاطی" باشد. حتی ممکن است روشهای تحقیقی مدرنی که اکنون در دسترس دیرینهانتروپولوژیستها و باستانشناسان قرار دارند، توسط Piltdown Man تقویت شده باشند، زیراهیچ کس هرگز نمی خواست این اتفاق دوباره بیفتد.
Miriam Bibby BA MPhil FSA Scot یک مورخ، مصر شناس و باستان شناس است که علاقه خاصی به تاریخ اسب دارد. میریام به عنوان متصدی موزه، دانشگاهی دانشگاه، ویراستار و مشاور مدیریت میراث کار کرده است. او در حال حاضر در حال تکمیل دکترای خود در دانشگاه گلاسکو است.