هانا بسویک، مومیایی در ساعت
تافوفوبیا، ترس از زنده به گور شدن و بیدار شدن در قبر خود، موضوع کابوس است. این فیلم الهامبخش برخی از سردترین داستانها و فیلمهای ترسناکی است که تا به حال تولید شدهاند، از جمله حداقل چهار داستان از استاد این ژانر، ادگار آلن پو.
همچنین ببینید: نبرد نویل صلیبتصویر از ادگار آلن پو "دفن زودرس".
اگرچه فوبیاها از نظر فنی "ترس های غیرمنطقی" هستند، اما تا قرن بیستم ترس از دفن شدن وجود داشت. زنده بودن غیر منطقی نبود قبل از ایجاد ابزارهای علمی معتبر برای شناسایی نقطه مرگ، حرفه پزشکی همیشه نمی توانست تشخیص دهد، به ویژه در مورد افرادی که در کمای عمیق هستند و کسانی که ظاهراً غرق شده بودند. در واقع، یکی از انجمنهای احیا اولیه، انجمن بازیابی افراد ظاهراً غرق شده (بعدها انجمن سلطنتی انسانها) نام داشت.
در قرن نوزدهم، چندین مورد مستند از افرادی وجود داشت که مرده اعلام میشدند و در خزانههای خانوادگی دفن میشدند تا پس از پایان مراسم تشییع جنازه بیدار شوند. برخی از داستان ها واقعی بودند، برخی دیگر افسانه ای، مانند داستان آن هیل کارتر لی، مادر ژنرال رابرت ای لی، که گفته می شود زنده به خاک سپرده شده است اما به موقع توسط یک سکستون پیدا شده و به خانواده اش بازگردانده شده است.
این ترس برای جوامعی مانند انجمن پیشگیری از دفن زودرس به اندازه کافی گسترده بود.ایجاد. مخترعان ابزارهای عملی را برای جلب توجه در صورتی که دفن پیش از موعد انجام شود ایجاد کردند، شناخته شده ترین تخطی که کنت کارنیس-کارنیکی به نام شگفت انگیزی داشت.
کنت یک سیستم مبتنی بر فنر را با استفاده از توپی که روی قفسه سینه جسد قرار داده شده بود طراحی کرد که به طور خودکار جعبه ای را روی سطح باز می کرد تا در صورت وجود حرکت در بدن، هوا وارد شود. همچنین زنگی به صدا در میآید و پرچمی شروع به اهتزاز میکند تا توجه را به قبر جلب کند، که باعث میشود افراد دچار حمله قلبی شوند، زیرا جسد شروع به تکان دادن برای آنها کرد. ("Coo-ee! اجازه بده بیرون!")
هانا بسویک (1688 - 1758)، عضو خانواده ای ثروتمند از Failsworth در لنکاوی، یکی از افرادی بود که ترس بیمارگونه از دفن زودرس داشت. ; و با دلیل خوبی نیز. مراسم تشییع جنازه برادرش جان قرار بود در یورک برگزار شود که یکی از اعضای هیئت عزاداری متوجه سوسو زدن پلک های او شد، درست قبل از بسته شدن پلک. پزشک خانواده، چارلز وایت، اعلام کرد که جان هنوز زنده است. جان بهبودی کامل پیدا کرد و پس از آن سالها زندگی کرد.
او از پزشک خود (همان چارلز وایت) خواست تا اطمینان حاصل کند که در زمان رسیدن او خطر دفن زودرس وجود ندارد. این یک درخواست به اندازه کافی ساده بود. اما چارلز وایت داشتعجیبوغریبهای خودش و اقدامات بعدی او تضمین میکند که مردم هنوز بر سر وصیت و وصیت هانا یک قرن بعد با هم درگیر شوند.
چارلز وایت یک گردآورنده کنجکاوی بود که قبلاً بقایای یک بزرگراه بدنام به نام توماس هیگینز را به دست آورده بود. او همچنین شاگرد یکی از آناتومیست ها و جراحان برجسته کشور، ویلیام هانتر اسکاتلندی بود. وایت نه تنها پزشک شخصی خانواده بسویک بود، بلکه یک متخصص زنان و زایمان پیشگام بود که در تأسیس بیمارستان سلطنتی منچستر نقش داشت.
همچنین ببینید: خانه کیتساگرچه به نظر نمی رسد در وصیت نامه هانا اشاره ای به مومیایی کردن وجود داشته باشد، وایت بدن او را مومیایی کرد، احتمالاً با استفاده از تکنیک هایی که از طریق مطالعه با هانتر، که آنها را ابداع کرده بود، برای او آشنا بود. این فرآیند شامل مومیایی کردن شریانی با تزریق سقز و سرخپوست به رگها و شریانهای جسد بود. اعضای بدن برداشته شدند و با شراب شسته شدند. تا جایی که ممکن بود خون از بدن خارج شد و تزریق های بیشتری به دنبال داشت. سپس اندام ها جایگزین شدند و حفره ها با کافور، نیتر و رزین پر شدند. بدن در نهایت با "روغن های معطر" مالیده شد و جعبه ای که در آن بود با گچ پاریس پر شد تا خشک شود.
پس از مومیایی کردن، مطمئناً شانسی برای بازگشت هانا به زندگی وجود نداشت، اما او نیز مراسم تشییع جنازه مناسبی دریافت نکرد.شایعات در مورد اینکه آیا وصیت بزرگی به وایت برای مومیایی کردن او داده شده است یا نه (بعید است، زیرا جزئیات وصیت نامه ظاهراً شامل اشاره به 100 پوند برای وایت به اضافه مبلغی برای هزینه های تشییع جنازه) بود. به نظر می رسد که هانا می خواست این بود که مطمئن شود زودتر از موعد دفن نشده است. در عدم تدفین مناسب به هانا، استدلال شد که هیچ هزینه ای برای تشییع جنازه وجود ندارد و وایت می تواند تفاوت را به جیب بزند.
اقدامات وایت چه از روح کنجکاوی علمی الهام گرفته شده باشد و چه به دلایل مزدورانه، به این معنی بود که هانا اکنون برای زندگی پس از مرگی آماده شده است که به نظر نمی رسد او مطمئناً تصورش را کرده باشد. وارث ثروتمند، دختر جان و پاتینس بسویک از چیتوود اولد هال، برای مدت کوتاهی در تالار بسویک، که متعلق به یکی از اعضای خانوادهاش بود، نگهداری شد. او مدت زیادی آنجا نبود، زیرا به زودی تحت مراقبت چارلز وایت قرار گرفت، چارلز وایت که او را در خانه اش در یک جعبه ساعت قدیمی به نمایش گذاشته بود.
موزه انجمن تاریخ طبیعی منچستر
هنگامی که وایت درگذشت، هانا به دکتر دیگری به نام دکتر اولیر وصیت شد که او نیز به نوبه خود به او وصیت کرد که موزه نوپای انجمن تاریخ طبیعی منچستر در سال 1828. در آنجا، با نامهای مختلف «مومیایی منچستر»، «مومیایی برچین باور» (خانه او در اولدهام)، یا «بانوی ساعت» شناخته میشود. دیگر در یک نمایش داده نمی شد، هانا توجه علاقه مندان را به خود جلب کردبازدید کنندگان.
در آن زمان، در کنار مجموعهای التقاطی از بقایای انسانی دیگر از سرتاسر جهان، احتمالاً این ایده که یک محلی ثروتمند به وضعیت کنجکاوی تبدیل شده بود، چندان نامتجانس به نظر نمیرسید. با این حال، زمانی که این نمایشگاه ها در سال 1867 بخشی از موزه منچستر شدند و به محیط های شادتر دانشگاه در جاده آکسفورد منتقل شدند، اکنون تمرکز بر مطالعه آکادمیک و علمی آثار باستانی بود. این واقعیت که او دفن مناسبی دریافت نکرده بود برای زنی که زندگی مسیحی داشت و صرفاً می خواست از زنده به گور شدن خودداری کند، بی شرمانه تلقی می شد.
اسقف منچستر و وزیر کشور طول کشید تا مشکل عدم وجود گواهی فوت را حل کنند. با بیان اینکه هانا اکنون "به طور غیرقابل بازگشت و بدون تردید مرده است"، جسد او سرانجام در قبر بی نام و نشان در گورستان هارپورهی به خاک سپرده شد. وجود او پس از مرگ آمیخته ای عجیب از علم، خرافات و شیطنت بود که به نظر می رسید روح زمانه را خلاصه می کند. شایعات وجود ثروتی که او در طول سال 1745 برای امنیت دفن کرده بود، همچنان ادامه داشت، همچنان که داستانهایی از شبح او که برچین باور را آزار میداد. اگر ثابت شود که قبر هانا بسویک گور آرامی است، به سختی تعجب آور خواهد بود!
Miriam Bibby BA MPhil FSA Scot یک مورخ، مصر شناس و باستان شناس است که علاقه خاصی به تاریخ اسب دارد. میریام به عنوان کار کرده استمتصدی موزه، دانشگاهی دانشگاه، سردبیر و مشاور مدیریت میراث. او در حال گذراندن دوره دکترای خود در دانشگاه گلاسکو است.