عقب نشینی بریتانیا از کابل 1842
زمین نامناسب، آب و هوای غیرقابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی، سیاست قبایلی شکسته، روابط متلاطم با مردم محلی و غیرنظامیان مسلح: اینها تنها برخی از مسائلی است که منجر به سقوط بریتانیا در افغانستان شد.
این اشاره دارد. نه به جنگ اخیر در افغانستان (اگرچه شما را می بخشید که چنین فکر می کنید)، بلکه تحقیر انگلیس در کابل تقریبا 200 سال پیش. این شکست حماسی در اولین جنگ افغانستان و تهاجم انگلیس به افغانستان در سال 1842 اتفاق افتاد.
زمانی بود که مستعمرات بریتانیا و در واقع شرکت بازرگانی هند شرقی به شدت نسبت به گسترش قدرت روسیه محتاط بودند. در شرق. تصور می شد که تهاجم روسیه به افغانستان بخشی اجتناب ناپذیر از این امر خواهد بود. چنین تهاجمی البته سرانجام بیش از یک قرن بعد با جنگ شوروی-افغان 1979-1989 محقق شد.
همچنین ببینید: ولنتاین سرکه: مارها، مستها و مقداری ویتریولاین دوره در قرن نوزدهم چیزی است که مورخان از آن به عنوان "بازی بزرگ" یاد می کنند. جنگ بین شرق و غرب بر سر اینکه چه کسی منطقه را کنترل می کند. اگرچه این منطقه حتی تا به امروز نیز مورد مناقشه باقی مانده است، اولین جنگ افغانستان آنقدر برای انگلیسی ها شکست نبود، بلکه یک تحقیر کامل بود: یک فاجعه نظامی با ابعاد بی سابقه، که شاید فقط با سقوط سنگاپور دقیقاً 100 برابر شد. سالها بعد.
در ژانویه 1842، در خلال جنگ اول افغانستان و انگلیس، در حالی که عقبنشینی میکردیم.به هند، کل نیروهای بریتانیایی که حدود 16000 سرباز و غیرنظامی بودند، نابود شدند. تا این لحظه ارتش بریتانیا و ارتش های خصوصی کمپانی هند شرقی در سراسر جهان به قدرت فوق العاده و نیرومند کارآمدی و نظم بریتانیا شهرت داشتند: تداوم این موفقیت در افغانستان انتظار می رفت.
<0 انگلیسی ها از ترس افزایش علاقه روسیه به این منطقه، تصمیم گرفتند به افغانستان حمله کنند و در اوایل سال 1839 بدون هیچ چالشی با نیرویی از 16000 تا 20000 سرباز بریتانیایی و هندی که مجموعاً به نام سند شناخته می شوند، به کابل لشکرکشی کردند. با این حال، تنها سه سال بعد، تنها یک بازمانده بریتانیایی شناخته شده بود که در ژانویه 1842، پس از فرار از کشتار همراهانش در گندمک، به جلال آباد رفت.دوست محمد
اشغال کابل به اندازه کافی مسالمت آمیز آغاز شده بود. بریتانیایی ها در اصل با حاکم بومی دوست محمد، که در دهه گذشته موفق شده بود قبایل از هم پاشیده افغان را متحد کند، متحد بودند. با این حال، هنگامی که انگلیسی ها ترسیدند که محمد در رختخواب با روس ها باشد، او برکنار شد و با یک حاکم مفیدتر (به هر حال برای انگلیسی ها) شاه شجاع جایگزین شد.
متاسفانه حکومت شاه به این شکل نبود. همانطور که بریتانیایی ها می خواستند امن بودند، بنابراین آنها دو تیپ از سربازان و دو دستیار سیاسی، سر ویلیام مکناتن و سر الکساندر برنز را در یک مکان باقی گذاشتند.تلاش برای حفظ صلح با این حال، این به آن سادگی که به نظر میرسید نبود.
تنشها و نارضایتیهای اساسی نیروهای اشغالگر بریتانیا به شورش کامل مردم محلی در نوامبر 1841 تبدیل شد. برنز و مکناتن هر دو به قتل رسیدند. نیروهای بریتانیایی که ترجیح داده بودند در پادگان مستحکم کابل باقی نمانند، بلکه در یک کانتون در خارج از شهر باقی بمانند، محاصره شده و کاملاً در اختیار مردم افغانستان قرار گرفتند. در پایان دسامبر، وضعیت خطرناک شده بود. با این حال بریتانیایی ها موفق به مذاکره برای فرار به هند تحت کنترل بریتانیا شدند.
با شورش تمام عیار شاید تعجب آور باشد که با این مذاکرات در واقع به انگلیسی ها اجازه داده شد که از کابل فرار کرده و به جلال آباد در حدود سال 90 بروند. خیلی دور. ممکن است صرفاً اجازه خروج داشته باشند تا بعداً قربانی کمین گندمک شوند، اما معلوم نیست اینطور باشد یا نه. تخمینهای دقیق در مورد تعداد افرادی که شهر را ترک کردند متفاوت است، اما چیزی بین 2000 تا 5000 سرباز به اضافه غیرنظامیان، همسران، کودکان و پیروان اردوگاه بود. به رهبری فرمانده کل نیروها در آن زمان، ژنرال الفین استون. اگرچه بدون شک فرار برای جان خود بودند، اما عقب نشینی آنها آسان نبود. بسیاری از سرما، گرسنگی، قرار گرفتن در معرض جان خود را از دست دادندو خستگی در راهپیمایی 90 مایلی از میان کوه های خطرناک افغانستان در شرایط وحشتناک زمستانی. هنگامی که ستون عقب نشینی کرد، نیروهای افغان نیز آنها را تحت فشار قرار دادند که در حین راهپیمایی به سمت مردم تیراندازی می کردند که اکثر آنها قادر به دفاع از خود نبودند. آن سربازانی که هنوز مسلح بودند، تلاش کردند تا عملیات گارد عقب را انجام دهند، اما با موفقیت اندکی.
چیزی که به عنوان یک عقب نشینی عجولانه آغاز شده بود، به سرعت به راهپیمایی مرگ در جهنم تبدیل شد. با وجود معاهدهای که در وهله اول به آنها اجازه میداد از کابل عقبنشینی کنند، آنهایی که بهعنوان یک به یک انتخاب شدند، فرار میکردند. با افزایش حملات نیروهای افغان به سربازان در حال عقب نشینی، وضعیت در نهایت به قتل عام تبدیل شد، زیرا ستون به خورد کابل رسید، گذرگاهی باریک به طول حدود 5 مایل. بریتانیاییها که از هر طرف محصور شده بودند و اساساً به دام افتاده بودند، تکه تکه شدند و بیش از 16000 نفر در عرض چند روز جان خود را از دست دادند. به نظر میرسید که تا 13 ژانویه همه کشته شده بودند.
همچنین ببینید: تاریخچه قطارهای بخار و راه آهن
در عواقب خونین اولیه نبرد، به نظر میرسید که تنها یک مرد از کشتار جان سالم به در برده است. نام او دستیار جراح ویلیام برایدون بود و به نوعی با اسبی مجروح مرگبار به محل امن جلال آباد لنگید و آن سربازان بریتانیایی که صبورانه منتظر رسیدن آنها بودند، زیر نظر داشتند. در پاسخ به این سوال که چه اتفاقی برای ارتش افتاده است، او پاسخ داد: "من ارتش هستم".
نظریه پذیرفته شده این بود که برایدوناجازه داده شد که زندگی کند تا داستان اتفاقی که در گندمک رخ داده است را بازگو کند و دیگران را از به چالش کشیدن افغانها دلسرد کند تا مبادا به سرنوشت مشابهی دچار شوند. با این حال، اکنون بیشتر پذیرفته شده است که برخی از گروگان ها گرفته شده و برخی دیگر موفق به فرار شدند، اما این بازماندگان تنها پس از پایان نبرد شروع به ظاهر شدن کردند.
اما آنچه غیرقابل انکار است، وحشت مطلقی است که بر آنها وارد شد. سربازان و غیرنظامیان انگلیسی در حال عقب نشینی هستند، و این آخرین موضع چه حمام خون وحشتناکی باید بوده باشد. همچنین این یک تحقیر مطلق برای امپراتوری بریتانیا بود که به طور کامل از افغانستان خارج شد و شهرتش به شدت خدشه دار شد.