نبرد اسپایون کاپ

 نبرد اسپایون کاپ

Paul King

در 24 ژانویه 1900، در منطقه ای به اندازه میدان ترافالگار لندن، قله صاف یک کوه آفریقای جنوبی به میدان کشتار صدها پیاده نظام از سه هنگ لنکاوی تبدیل شد.

قتل عام در منطقه قله معروف به Spion Kop (در زبان آفریکانسی به معنای Spioenkop به معنی تپه جاسوسی) باعث شد که خبرنگاران روزنامه آن را "Acre of Massacre" توصیف کنند.

پس از دریافت نیروهای کمکی تا زمانی که ارتش او در ناتال شامل 19000 پیاده نظام، 3000 سواره نظام و 60 نفر بود. ژنرال سر ردورز بولر با اسلحه های سنگین، طرح خود را برای رفع محاصره لیدیسمیت با پیشروی در رودخانه توگلا در کولنسو رها کرد و در عوض 25 مایل به سمت بالا حرکت کرد تا با استفاده از پل های پانتونی از رودخانه عبور کند.

هنگامی که آنها بر روی رودخانه توگلا بودند، سواره نظام به جلو تاخت تا جناح راست بوئر را بپیچد در حالی که 16000 سرباز انگلیسی در زیر دامنه های شیب دار اسپیون کاپ اردو زده بودند.

وینستون چرچیل، خبرنگار جنگی "مورنینگ پست"، در مورد نبرد گزارش می داد و به عنوان پیام آور برای فرماندهان انگلیسی عمل می کرد. به حمله خود ادامه دادند، آنها می توانستند خطوط بوئر را بشکنند و توسط نیروی اصلی در زمین های کشاورزی مسطح دنبال شدند تا لیدیسمیت را در 17 مایلی دورتر نجات دهند.

،

اما بولر تمایلی به انجام این کار نداشت زیرا او ترس از دست دادن ارتباطات در یک جبهه 30 مایلی از سواره نظامبازار یابی. رمان او «فرشتگان را به گریه بیاندازید - آفریقای جنوبی 1958» زندگی در طول سالهای آپارتاید و اولین جنبش های مقاومت سیاهان را پوشش می دهد. این به عنوان یک کتاب الکترونیکی در Amazon Kindle در دسترس است.

سمت چپ به پیاده نظام در پایگاه Spion Kop در سمت راست. همچنین، در هر لحظه، بوئرهای سوار شده می توانستند از خط توسعه یافته خاکی عبور کرده و از عقب به آنها حمله کنند. بنابراین، به جای استفاده از سواره نظام خود در یک حرکت چرخشی گسترده، تصمیم گرفت با چرخش در اسپیون کاپ، مسیر لیدیسمیت را کوتاه کند.

قبل از ژنرال سر چارلز وارن، مسئول دوم بولر، حمله را در شب 23 ژانویه آغاز کرد، او از مافوق خود خواست که از توپخانه برای نرم کردن مواضع تفنگ بوئر در تپه تابانیاما استفاده کند، اما بولر نپذیرفت.

سرهنگ دوم حمله به Spion Kop به ارتفاع 1400 فوت در تاریکی و نم نم باران را رهبری کرد. الکساندر تورنی کرافت با 1700 مرد، عمدتاً نیروهای سلطنتی لنکاوی و هنگ سلطنتی لنکستر، به‌علاوه داوطلبان استعماری خود از پیاده‌نظام سواره تورنی‌کرافت.

فرمانده کلی آنها، ژنرال E.R.P. وودگیت به افرادش دستور داد در طول صعود خطرناک صحبت نکنند و نوری از خود نشان ندهند و در صورت حمله، آتش باز نکنند بلکه از سرنیزه های خود استفاده کنند.

هنگامی که سر ستون به تاج نزدیک می‌شد، یک اسپانیل سفید به سمت آنها می‌آمد. آن‌ها می‌دانستند که اگر پارس کند همه چیز از بین می‌رود، بنابراین یک سرباز سگ را گرفت، از طناب کشش تفنگ یک افسار درست کرد و پسر بچه‌ای باگل، اسپانیل را به محل امنی در پای کوه برد.

آن پسر مطمئناً خوش شانس بود، زیرا قرار بود اسپیون کاپ به زودی به مکانی تبدیل شود که برای پسران، مردان یا مردان مناسب نیست.حتی سگ‌ها.

حدود 20 یارد از تاج، انگلیسی‌ها با فریاد غم‌انگیز به چالش کشیده شدند: "Wie kom daar?" هنگامی که بوئرهای پنهان با تفنگ های ماوزر آتش گشودند، سربازان پیاده فوراً خود را به پایین پرتاب کردند. در سکوت لحظه‌ای، انگلیسی‌ها صدای تق تق در هنگام بارگیری مجدد دشمن را شنیدند و در آن ثانیه فرمان «شارژ» را شنیدند. فریاد زده شد.

با سرنیزه های ثابت، پیشتازان از میان تاریکی مه آلود به جلو رفتند و 17 بوئر غافلگیر شده از کماندوی Vryheid پوشش را شکستند و عقب نشینی کردند و یک نفر را به طرز مرگباری با سرنیزه رها کردند.

به دلیل ضخیم بودن آن. مه آلود برای انگلیسی ها غیرممکن بود که از فانوس استفاده کنند تا به ستاد فرماندهی نشان دهند که کوه گرفته شده است، بنابراین آنها سه تشویق بلند کردند. صدای هلهله توسط رفقای آنها بسیار پایین تر در ساعت 4 صبح شنیده شد. در 24 ژانویه و تقریباً بلافاصله، توپخانه بریتانیا به سمت مواضع احتمالی بوئرها آتش گشود.

در اسپیون کاپ، سنگ شکنان مهندس سلطنتی سعی کردند با کلنگ و بیل سنگرهایی را در زمین صخره ای و غیرقابل بخشش حفر کنند، اما این کار انجام شد. یک کار غیر ممکن سنگرها به قدری کم عمق بودند که محافظت چندانی نداشتند، و هنگامی که سپیده دم در ساعت 4-40 صبح شروع شد، لنکسترهای سلطنتی و لنکاوی جنوبی تا جایی که می توانستند در جناح چپ (غربی) محاصره شدند، با پیاده نظام سواره Thorneycroft در وسط و Lancashire Fusiliers در سمت راست (شرق).

نقشه ازجنگ. وارن می‌خواست توپخانه بریتانیا مواضع بوئرها را در تپه تابانیاما قبل از شروع حمله‌اش بمباران کند، اما بولر بر او مسلط شد.

سه ساعت بعد، زمانی که خورشید پرده مه را بالا زد، بریتانیایی‌ها بودند از اینکه متوجه شدم آنها تمام کوه را نبرده اند، شگفت زده شده اند، بلکه فقط یک جای پایی نامطمئن در لبه فلات کوچکی به ابعاد 900 یارد در 500 یارد داشته اند. آنها همچنین متوجه شدند که سنگرهای آنها باید حدود 400 یاردی جلوتر حفر می شد تا جایی که خط الراس به شدت به سمت پایین نزول می کرد و به 2000 بوئر مخفی رسید.

مبارزه برای تصاحب Spion Kop از زمانی شروع شد که مردان کماندو کارولینایی در آلوئه نول در فاصله کمتر از 200 یاردی در لنکاوی فوزیلیرز پدیدار شد و در واقع قبل از اینکه از غافلگیری نجات پیدا کنند، تفنگ ها را از آنها بیرون آورد.

تنها 800 یارد به سمت شمال تپه مخروطی، در شمال غربی تپه گرین و در شرق قله های دوقلو قرار داشت که همگی توسط توپخانه بوئر اشغال شده بود تا 10 گلوله در دقیقه در دقیقه شلیک کند. دشمن.

ژنرال لوئیس بوتا، که از مقر فرماندهی خود در پشت گرین هیل دو مایلی دورتر، فرماندهی مدافعان اسپیون کاپ را برعهده داشت، بوسیله سارقان Vryheid مطلع شد که خاکی ها کوپ را گرفته اند. بوتا به آنها گفت: "خب، ما باید آن را پس بگیریم."

او دستور داد گلوله های تیراندازی دوربرد "Long Toms"، هویتزرهای Krupp، Creusots و تفنگ های سنگین ماکسیم پام پوم وارد عمل شوند، و آنها گچ کاری کردند.در حالی که کماندوها دوباره گروه‌بندی می‌شوند و از کوه بالا می‌روند، صفوف مهاجمان را از سه طرف جمع کرده‌اند.

صخره‌های سه طرف فلات تحت کنترل بوئرها از آنها محافظت می‌کردند که تا 50 یارد بریتانیایی‌های افشا شده می‌رفتند. و اجازه دهید با ماوزرهای ساخت آلمان خود را پاره کنند.

لنکستری‌ها در جناح راست توسط طوفان گلوله‌هایی که از آلوئه نول به سمت آنها می‌آمد از بین رفتند یا توسط گلوله‌هایی که از سه تپه مجاور شلیک می‌شد تکه تکه شدند تا اینکه دیدن کشتار افتضاح بود. برخلاف دقت توپخانه‌داران بوئر، تفنگ‌های سنگین بریتانیایی که از جنوب شلیک می‌کردند مسئول کشته شدن برخی از مردان خود بودند.

Gen. وودگیت به طرز دلگرم کننده ای در میان مردانش با شجاعت تمام حرکت کرد، اما هیچ کاری نمی توانست انجام دهد تا جلوی این قصابی وحشتناک را بگیرد. هفتاد نفر از مردم لنکستر با گلوله به سرشان سقوط کردند و کمی بعد از ساعت 8 تا 30 صبح وودگیت بر اثر ترکش گلوله بالای چشم راست به طور مرگبار زخمی شد و توسط برانکاردکاران هندی داوطلب منتقل شد.

یک صلیب سفید نقطه ای را نشان می دهد که ژنرال وودگیت مجروح مرگبار سقوط کرد. توئین پیکس، جایی که بوئرها توپخانه خود را در آن قرار دادند، در سمت چپ دیده می شود.

دومین و سومین فرمانده او سپس به ضرب گلوله کشته شدند و سرهنگ مالبی کرافتون، CO از سلطنتی لنکسترها، فرماندهی شد. کرافتون، که مورد علاقه ژنرال بولر نبود، در میان هرج و مرج یک علامت دهنده پیدا کرد و به او گفت کهاین پیام را به HQ ارسال کنید: «یکباره تقویت کن یا همه چیز از دست می رود. ژنرال مرده.»

بولر از مقر خود در کوه آلیس در چهار مایلی دورتر، از طریق تلسکوپ خود به‌عنوان سینه بشکه‌ای 6 فوتی را تماشا کرد. 2 اینچ سرهنگ دوم ثورنی‌کرافت سرنیزه‌های سرنیزه‌ای را رهبری کرد و رگبارهای پژمرده را به سمت کماندوهای در حال پیشروی در سراشیبی فرستاد.

سردرگمی نبرد با اختلال در زنجیره فرماندهی بریتانیا تشدید شد. سربازان روی قله نمی دانستند که افسر فرمانده آنها کیست تا اینکه بولر پس از دریافت سیگنال سرهنگ کرافتون، از طریق پیام رسان به ثورنی کرافت اطلاع داد که به سرتیپ ارتقا یافته و اکنون مسئول است.

دستور بولر کرافتن و سایر افسرانی را که از تورنی کرافت بالاتر بودند نادیده گرفت و این سوء تفاهمات هرگز حل نشد.

جدول جنگ تن به تن برای ساعت ها زیر آفتاب سوزان ادامه یافت. با کنترل کامل هیچ یک از طرفین، تا اینکه در نهایت شلیک تفنگ های دوربرد از هر دو جناح و گلوله باران بوئر انگلیسی ها را نابود کرد.

همچنین ببینید: خانه مانور ادوارد سوم، روترهیت

جسدها در سنگرهای کم عمق سه نفر در عمق قرار داشتند که بسیاری از آنها بدون سر و دست و پا بودند.

این سنگر در Spion Kop به گور دسته جمعی برای سربازان بریتانیایی تبدیل شد که با گلوله باران بوئر تکه تکه شد.

خندق همانطور که امروز با یادبودهایی برای کشته شدگان به نظر می رسد.

در ساعت 1 بعدازظهر، بدون افسران خود و بدون آب و غذا، حدود 200 لنکاوی فوزیلیار شوکه شده بودند.تفنگ هایشان را انداختند و پرچم سفیدی را به اهتزاز درآوردند. اما افسر بوئر که برای پذیرش تسلیم آنها جلو آمده بود با یک تورنیکرافت با چهره سرخ روبرو شد که فریاد زد: "مردان خود را به جهنم برگردانید، قربان! من فرمانده هستم و اجازه تسلیم نمی دهم!»

Thorneycroft همه جا حاضر برای جلوگیری از دستگیری 150 Fusiliers خیلی دیر بود، اما آنها بلافاصله پس از آن با راندن بوئرها به پشت سرنیزه از خط تاج، تلافی کردند. جدای از این واقعه، بریتانیایی ها هرگز تزلزل نکردند - و بوئرها هم این کار را نکردند.

این تورنی کرافت بود که اگرچه در طول 12 ساعت در نبرد زندگی جذابی داشت، پس از تماس با بازمانده خود تصمیم به بازنشستگی گرفت. افسران در اواخر بعد از ظهر دور هم جمع شدند تا در مورد بیهودگی ادامه مبارزه در روز بعد صحبت کنند.

چرچیل پس از تاریک شدن هوا با پیامی از سوی ژنرال وارن که در صبح وعده نیروهای کمکی داده بود، پس از تاریکی به کوه بازگشت، اما هیچ تاثیری بر تورنی کرافت خسته از نظر جسمی و روحی نداشت.

«بازنشستگی او به چرچیل گفت. بهتر است امشب شش گردان را سالم از تپه بیرون بیاورید تا اینکه صبح یک پاکسازی خونین را انجام دهید. سپیده دم دو پیشاهنگ بوئر در اسپیون کاپ در حال تکان دادن کلاه و تفنگ های خود دیده شدند. حضور آنها گواه این بود که، تقریباً باورنکردنی، شکستبه پیروزی بوئرها تبدیل شده بود.

کماندوهای بوئر که در نبرد در مقابل اسپیون کوپ می جنگیدند.

بوتا بعدا سوار شد و همینطور شد از صحنه وحشتناکی که برای بریتانیایی ها پرچم آتش بس فرستاد و از آنها دعوت کرد که کشته های خود را دفن کنند و مجروحان را جمع کنند، وحشت زده شد. بوئرها نیز همین کار را کردند، به جای ادامه نبرد بیهوده، 25 ژانویه در سکوتی وحشتناک به عنوان پزشکان و برانکاردکاران هندی از جمله وکیل جوان M.K. گاندی، کار غم انگیز خود را انجام داد.

گاندی با برانکاردهای سپاه آمبولانس هند

پس از آن گفته شد که تورنی کرافت در بازنشستگی بسیار اشتباه کرده است. در برابر دستورات مقامی که با فداکاری های سربازانش آنقدر نجیب داشت. فقط شجاعت شخصی او در عمل و جلوگیری از تسلیم مرگبار باعث کاهش جنایت نظامی شد. مافوق‌های او نیز نمی‌توانستند تمام تقصیرها را به گردن او بیندازند، زیرا ساعت‌ها او را بدون هیچ دستور یا تماس قطعی رها کرده بودند. تورنی کرافت تا پایان جنگ آنگلو-بوئر با تمایز خدمت کرد و بعداً به عنوان همراه حمام انتخاب شد.

تلفات بریتانیا در اسپیون کپ شامل 322 کشته یا کشته شدن بر اثر جراحات، 563 زخمی و 300 اسیر بود، در حالی که بوئرها 95 کشته و 140 زخمی را شمارش کردند.

در یک حادثه عجیب در 25 ژانویه، زمانی که پیروزمندان مشغول جمع آوری تفنگ های لی انفیلد از بدن بریتانیا بودند، یک بوئر متوجه نشد کهانگشت لانکشایر فوسیلیر در اثر سفتی مورتیس سفت شده بود و هنوز به دور ماشه تفنگ بلند شده‌اش گیر کرده بود. هنگامی که بوئر آن را یدک کشید، گلوله ای به سینه او شلیک کرد و فوراً او را کشت. این تنها حادثه شناخته شده از کشته شدن یک مرد انگلیسی بوئر است.

در سال 1906 یک تراس جدید از آجر و خاکستر در آنفیلد، زمین فوتبال لیورپول ساخته شد و به یاد کسانی که در نبرد جان باختند، The Kop نامگذاری شد. در سال 1994 این تراس به یک سکوی تمام صندلی تبدیل شد اما نام تاریخی خود را حفظ کرد.

همچنین ببینید: Knaresborough

یک لوبیای قرمز و سفید با نشان باشگاه فوتبال لیورپول روی قبر یک ناشناس Fusilier لنکاوی قرار دارد که در Spion Kop درگذشت.

حتی 120 سال پس از این رویداد، نبرد اسپیون کپ در خاطرات لنکستریان سوزانده می شود و زائران میدان نبرد از لنکاوی هنوز با قرار دادن نشان باشگاه فوتبال لیورپول بر روی قبر سربازان ناشناس که در سال 1900 در محل سقوطشان دفن شده بودند، به مردگان احترام می گذارند.

پاورقی: پس از یک محاصره به مدت 118 روز. نیروهای ژنرال بولر سرانجام در 24 فوریه 1900 موفق شدند لیدیسمیت را تسکین دهند.

ریچارد ریس جونز متولد انگلیسی، روزنامه نگار کهنه کار آفریقای جنوبی متخصص در تاریخ و میدان های جنگ است. او قبل از رفتن به توسعه گردشگری و مقصد، سردبیر شبانه قدیمی ترین روزنامه آفریقای جنوبی "The Natal Witness" بود.

Paul King

پل کینگ یک مورخ پرشور و کاوشگر مشتاق است که زندگی خود را وقف کشف تاریخ فریبنده و میراث فرهنگی غنی بریتانیا کرده است. پل که در حومه شهر با شکوه یورکشایر به دنیا آمد و بزرگ شد، قدردانی عمیقی از داستان ها و رازهای مدفون در مناظر باستانی و بناهای تاریخی که در کشور وجود دارد، داشت. پل با مدرک باستان‌شناسی و تاریخ از دانشگاه مشهور آکسفورد، سال‌ها را در بایگانی‌ها، کاوش در مکان‌های باستان‌شناسی و سفرهای پرماجرا در سراسر بریتانیا گذرانده است.عشق پل به تاریخ و میراث در سبک نوشتاری زنده و قانع کننده او قابل لمس است. توانایی او در انتقال خوانندگان به گذشته، غوطه ور ساختن آنها در ملیله های جذاب گذشته بریتانیا، برای او شهرت قابل احترامی به عنوان یک تاریخ نگار و داستان نویس برجسته به ارمغان آورده است. پل از طریق وبلاگ جذاب خود از خوانندگان دعوت می کند تا در یک کاوش مجازی در گنجینه های تاریخی بریتانیا به او بپیوندند، بینش های خوب تحقیق شده، حکایات جذاب و حقایق کمتر شناخته شده را به اشتراک بگذارند.با این اعتقاد راسخ که درک گذشته کلید شکل دادن به آینده ما است، وبلاگ پل به عنوان یک راهنمای جامع عمل می کند و طیف گسترده ای از موضوعات تاریخی را به خوانندگان ارائه می دهد: از دایره های سنگی مرموز باستانی Avebury تا قلعه ها و کاخ های باشکوهی که زمانی در آن قرار داشتند. پادشاهان و ملکه ها. این که آیا شما یک چاشنی کار هستیدعلاقه مندان به تاریخ یا کسی که به دنبال معرفی میراث شگفت انگیز بریتانیا است، وبلاگ پاول منبعی است که باید مورد استفاده قرار گیرد.به عنوان یک مسافر باتجربه، وبلاگ پل به حجم های غبارآلود گذشته محدود نمی شود. او با نگاهی تیزبین به ماجراجویی، مکرراً به اکتشافات در محل می‌پردازد و تجربیات و اکتشافات خود را از طریق عکس‌های خیره‌کننده و روایت‌های جذاب مستند می‌کند. از ارتفاعات ناهموار اسکاتلند تا روستاهای زیبای Cotswolds، پل خوانندگان را به سفرهای خود می برد، جواهرات پنهان را کشف می کند و با سنت ها و آداب و رسوم محلی ملاقات های شخصی به اشتراک می گذارد.تعهد پل به ترویج و حفظ میراث بریتانیا فراتر از وبلاگ او نیز هست. او فعالانه در طرح‌های حفاظتی شرکت می‌کند، به بازسازی مکان‌های تاریخی کمک می‌کند و به جوامع محلی درباره اهمیت حفظ میراث فرهنگی آموزش می‌دهد. از طریق کار خود، پل نه تنها برای آموزش و سرگرمی تلاش می کند، بلکه الهام بخش قدردانی بیشتری از ملیله غنی میراثی است که در اطراف ما وجود دارد.به پل در سفر جذاب او در زمان بپیوندید زیرا او شما را راهنمایی می کند تا اسرار گذشته بریتانیا را باز کنید و داستان هایی را که یک ملت را شکل داده است کشف کنید.