فاجعه لوله سبز Bethnal

 فاجعه لوله سبز Bethnal

Paul King

در 17 دسامبر 2017، بنای یادبودی برای نشان دادن بدترین فاجعه غیرنظامی جنگ جهانی دوم رونمایی شد. همچنین نشان دهنده بزرگترین تلفات جانی در سیستم لوله بود، اما عجیب است که شامل قطار یا وسیله نقلیه ای با هیچ توصیفی نمی شد. در 3 مارس 1943، یک هشدار حمله هوایی به صدا درآمد و مردم محلی در ایستگاه متروی Bethnal Green به دنبال پوشش بودند. سردرگمی و وحشت صدها نفر را در ورودی راه پله به دام انداخت. در درگیری که به وقوع پیوست، 173 نفر از جمله 62 کودک و بیش از 60 مجروح کشته شدند.

مادرم در آن زمان 16 ساله بود. مدتها بود که تحصیلاتش کاهش یافته بود، او در کارخانه تولید مواد ضدعفونی کننده بطری کار می کرد. خانه خانوادگی در خیابان تایپ 12، پنج دقیقه پیاده روی تا ایستگاه مترو بود. مردم در ابتدا از استفاده از این لوله برای پناه گرفتن در برابر حملات هوایی منع شدند. مقامات از ذهنیت محاصره و اختلال در حرکت نیروها می ترسیدند. بنابراین مردم مجبور بودند به ساختمان‌های آجری معمولی یا پناهگاه‌های اندرسون ناکافی تکیه کنند. قوانین در نهایت کاهش یافت زیرا این لوله به پناهگاهی امن برای هزاران لندنی تبدیل شد. لوله Bethnal Green در سال 1939 به عنوان بخشی از گسترش شرقی خط مرکزی ساخته شد. خیلی زود به محیطی زیرزمینی با غذاخوری و کتابخانه در خدمت ساکنان تبدیل شد. مردم بر سر بهترین مکان‌ها مثل گردشگرانی که بر سر یک تخت آفتابگیر دعوا می‌کنند، دعوا می‌کنند. عروسی ها و مهمانی ها امری عادی بود زیرا لوله بی سر و صدا راه خود را به روزانه مردم وارد می کردروال وقتی آژیر خاموش شد و همه به لوله پیچیدند، شام ها نیمه خورده و بدن ها نیمه شسته شدند.

همچنین ببینید: سر توماس مور

تصویر بالا نشان می دهد که مردم چقدر در زیر زمین احساس آرامش و راحتی می کردند. مادرم در مرکز است و در حال خوردن یک ساندویچ است. در سمت چپ، عمه آیوی من به طرز غیرقابل تحملی با عمامه به نظر می رسد. در حالی که در سمت راست، سوزن بافندگی در دست عمه جین من است. درست پشت سر مامان سمت چپ دایه جین من است. پدربزرگ الف (در تصویر نیست) کهنه سرباز جنگ بزرگ بود، اما با ریه های ویران شده در اثر حمله گاز قادر به خدمت در جنگ جهانی دوم نبود. او در عوض به عنوان ماشین‌کار در راه‌آهن لندن، میدلند و اسکاتلند استخدام شد.

هوا در ماه مارس به‌طور شگفت‌انگیزی معتدل بود، اگرچه آن روز باران می‌بارید. Blitz یک سال قبل به پایان رسیده بود، اما متحدان برلین را بمباران کرده بودند و حملات تلافی جویانه انتظار می رفت. آن شب، مامان و دو خواهر بزرگترش برای صرف شام در خیابان تایپ 12 نشستند. در ساعت 8:13 شب هشدار حمله هوایی به صدا درآمد. دایه برای راهنمایی به پدرسالار نگاه کرد. پدربزرگ نفس کشید و گفت: "نه فکر می کنم خوب باشیم، بیا امشب بیدار بمانیم". این نمایش شجاعت را فقط می توان به عنوان یک تصمیم سرنوشت ساز توصیف کرد. نمی‌توانم از خود فکر نکنم که آیا او در آن شب جان همه و زندگی هفت نوه و ده نوه پس از آن را نجات داد؟

اما چیزی درست نبود. هر کسی که بلیتز را تجربه کرده بود، همین را تشخیص دادالگو. بعد از صدای آژیر مکث کوتاهی به گوش رسید و به دنبال آن غرش شوم موتورهای هواپیما و سپس صدای سوت فرود بمب‌ها - اما این بار هیچی؟ اما ناگهان صدای رعد و برقی که شبیه بمب بود اما بدون هواپیما در بالای سر بود؟ دقایق مانند ساعت‌ها به نظر می‌رسید که همه در انتظار روشن شدن همه چیز نشسته بودند. سپس یک ضربه به در. روی لوله له شده بود و مردم صدمه دیده بودند. پدربزرگ به همه گفت که کنار بمانند و او برای کمک به نجات عجله کرد. اقوام مضطرب از خانه به خانه می چرخیدند و از اخبار مربوط به عزیزان خود ناامید بودند. امید به بهترین ها اما ترس از بدترین ها پدربزرگ من دومین فرزند کوچکتر از 13 فرزند بود، به این معنی که مادر حدود 40 پسر عموی اولش در اطراف زندگی می کرد که یکی از آنها، جورج، به تازگی به خانه برگشته بود. به او گفته شد که همسرش لوتی و پسر سه ساله‌شان آلن از لوله خارج شده‌اند. او که چند ماهی بود همسر و فرزندش را ندیده بود، با هیجان دوید تا آنها را بگیرد. پدربزرگ در ساعات اولیه خسته از قتل عام که شاهد آن بود به خانه بازگشت. یادآوری تلخ جنگ بزرگ با آگاهی از اینکه جورج، لوتی و آلن در میان قربانیان بودند بدتر شد.

میزان کامل فاجعه در روزهای بعد مشخص شد، اما علت واقعی مخفی ماند برای 34 سال دیگر گزارش های اولیه حاکی از آن بود که ایستگاه مترو توسط هواپیماهای دشمن مورد اصابت قرار گرفته است. با این حال،آن شب نه حمله هوایی صورت گرفت و نه بمبی پرتاب شد. حقیقت ضربه بزرگی به روحیه و آرامش دشمن خواهد بود، بنابراین شورا برای حفظ تلاش جنگ سکوت کرد.

با آژیر هشدار به طور کامل، صدها نفر به سمت ورودی جریان داشتند. مسافرانی که از اتوبوس های نزدیک پیاده می شدند به آنها پیوستند. زنی که یک نوزاد خردسال را حمل می کرد سقوط کرد. مرد سالخورده ای که در دم دم بود با اثر دومینوی اجتناب ناپذیر او را زیر پا گذاشت. شتاب کسانی که پشت سر بودند، آنها را به سمت جلو برد، زیرا احساس فوریت به ترس برهنه تبدیل شد. مردم متقاعد شده بودند که بمب‌ها را می‌شنیدند و برای یافتن پوشش بیشتر فشار می‌آوردند. اما چرا لندنی‌های سرسخت بلیتز با چنین صدای آشنای بی‌توجهی آشفته شدند؟

پاسخ را می‌توان در آزمایش مخفی اسلحه‌های ضدهوایی در پارک ویکتوریا در مجاورت یافت. مردم احساس می کردند که مورد حمله یک سلاح جدید تخریب قرار گرفته اند. مقامات یک اشتباه محاسباتی فاجعه بار انجام داده بودند. آنها تصور می کردند که افراد آزمایش را به عنوان یک حمله هوایی معمولی تلقی می کنند و با آرامش به ایستگاه مترو طبق معمول ارسال می کنند. اما خشونت غیرمنتظره شلیک اسلحه باعث وحشت مردم شد. در کمال تعجب، هیچ پلیسی در ورودی مشغول خدمت نبود. روی راه پله نه نرده مرکزی وجود داشت و نه نور کافی یا علامت گذاری روی پله ها وجود داشت. دو سال قبل از فاجعه، شورا درخواست کرده بود که آیا می توانند در ورودی تغییراتی ایجاد کنند، اما رد شدبودجه توسط دولت به طور معمول، نرده ها نصب شده و پله ها پس از حادثه به رنگ سفید در آمدند.

دیدگاه چیز شگفت انگیزی است، اما رویدادهای آن شب به طور منطقی قابل پیش بینی بود. تئوری‌های توطئه هنوز هم وجود دارند، اما گاهی اوقات حقیقت قانع‌کننده‌تر می‌شود. ضعف های شرایط انسانی برای همه وجود داشت. فقط یک فرض خیلی زیاد بود. از آنجایی که فاجعه از حافظه زنده خارج می شود، مهم تر است که این رویداد را علامت گذاری کنیم.

در سال 2006، Stairway to Heaven Memorial Trust برای برپایی یک یادبود در ادای احترام به کسانی که درگذشتند مراسم رونمایی با حضور میهمانان ویژه از جمله صادق خان شهردار لندن برگزار شد. در نهایت اثبات و تشخیص اشتباهات انجام شده بود. این یادبود مدت‌هاست به تعویق افتاده است و تغییری تازه از مجسمه‌ها و لوح‌های معمولی دارد. در عوض، یک پلکان معکوس مشرف به ورودی است که نام قربانیان در هر طرف حک شده است. با ظاهر شدن یادبودها در هر گوشه خیابان، وسوسه انگیز است که اجازه دهید دیگری بدون توجه از کنار آن عبور کند. اما غفلت از گذشته، درس هایی را که می توانیم از تاریخ بیاموزیم، خیانت می کند.

همه عکس ها © برایان پن

همچنین ببینید: روز ترافالگار

برایان پن نویسنده و منتقد تئاتر آنلاین است.

Paul King

پل کینگ یک مورخ پرشور و کاوشگر مشتاق است که زندگی خود را وقف کشف تاریخ فریبنده و میراث فرهنگی غنی بریتانیا کرده است. پل که در حومه شهر با شکوه یورکشایر به دنیا آمد و بزرگ شد، قدردانی عمیقی از داستان ها و رازهای مدفون در مناظر باستانی و بناهای تاریخی که در کشور وجود دارد، داشت. پل با مدرک باستان‌شناسی و تاریخ از دانشگاه مشهور آکسفورد، سال‌ها را در بایگانی‌ها، کاوش در مکان‌های باستان‌شناسی و سفرهای پرماجرا در سراسر بریتانیا گذرانده است.عشق پل به تاریخ و میراث در سبک نوشتاری زنده و قانع کننده او قابل لمس است. توانایی او در انتقال خوانندگان به گذشته، غوطه ور ساختن آنها در ملیله های جذاب گذشته بریتانیا، برای او شهرت قابل احترامی به عنوان یک تاریخ نگار و داستان نویس برجسته به ارمغان آورده است. پل از طریق وبلاگ جذاب خود از خوانندگان دعوت می کند تا در یک کاوش مجازی در گنجینه های تاریخی بریتانیا به او بپیوندند، بینش های خوب تحقیق شده، حکایات جذاب و حقایق کمتر شناخته شده را به اشتراک بگذارند.با این اعتقاد راسخ که درک گذشته کلید شکل دادن به آینده ما است، وبلاگ پل به عنوان یک راهنمای جامع عمل می کند و طیف گسترده ای از موضوعات تاریخی را به خوانندگان ارائه می دهد: از دایره های سنگی مرموز باستانی Avebury تا قلعه ها و کاخ های باشکوهی که زمانی در آن قرار داشتند. پادشاهان و ملکه ها. این که آیا شما یک چاشنی کار هستیدعلاقه مندان به تاریخ یا کسی که به دنبال معرفی میراث شگفت انگیز بریتانیا است، وبلاگ پاول منبعی است که باید مورد استفاده قرار گیرد.به عنوان یک مسافر باتجربه، وبلاگ پل به حجم های غبارآلود گذشته محدود نمی شود. او با نگاهی تیزبین به ماجراجویی، مکرراً به اکتشافات در محل می‌پردازد و تجربیات و اکتشافات خود را از طریق عکس‌های خیره‌کننده و روایت‌های جذاب مستند می‌کند. از ارتفاعات ناهموار اسکاتلند تا روستاهای زیبای Cotswolds، پل خوانندگان را به سفرهای خود می برد، جواهرات پنهان را کشف می کند و با سنت ها و آداب و رسوم محلی ملاقات های شخصی به اشتراک می گذارد.تعهد پل به ترویج و حفظ میراث بریتانیا فراتر از وبلاگ او نیز هست. او فعالانه در طرح‌های حفاظتی شرکت می‌کند، به بازسازی مکان‌های تاریخی کمک می‌کند و به جوامع محلی درباره اهمیت حفظ میراث فرهنگی آموزش می‌دهد. از طریق کار خود، پل نه تنها برای آموزش و سرگرمی تلاش می کند، بلکه الهام بخش قدردانی بیشتری از ملیله غنی میراثی است که در اطراف ما وجود دارد.به پل در سفر جذاب او در زمان بپیوندید زیرا او شما را راهنمایی می کند تا اسرار گذشته بریتانیا را باز کنید و داستان هایی را که یک ملت را شکل داده است کشف کنید.